Send   Print
Send   Print

می توان گفت هسته ی اصلی "میل جنسی"، غریزه ی جنسی است که خود را به صورت رانش نشان می دهد. ممکن است شخص خاصی نیز هدف این میل نباشد و تنها بصورت یک خواهش، یک احتیاج بروز می کند. خواهشی که ریشه اش به عمل کرد بیولوژیکی مغز ارتباط دارد. گاهی مثل احساس گرسنگی و بدون اینکه نظر ما را بخواهد خودش را به ما تحمیل می کند. در بیشتر موارد عاملی محرک بیدار کننده امیال ماست. این محرک می تواند یک خواب، یک فانتزی و یا یک پدیده ی خارجی باشد. این محرک، به مغز ما نشانه هایی تصویری، صوتی و یا بویایی و .. می فرستد. گیرنده های اعضای حسی ما (چشم ها گوش ها ، پوست..) این نشانه ها را به مغز ما منتقل می کند و میل در ما بیدار می شود.

ادامه ...

Send   Print

در جمهوری اسلامی این روزها بهانه‌ای برای خندیدن وجود ندارد مگر اینکه به سرنوشت تاریک خودمان بخندیم.

Send   Print

بگذار دستانم آوازهای تن‌ات را یک‌به‌یک بخوانند در مرداب سرد دلم. بگذار لبانم شعر گنگ لبانت را برایت ترجمه کند. بگذار تن من امشب سرودخوان نغمه‌های چشم تو باشد. بگذار امشب آفتاب نیاز، پشت ابرهای چشمت غروب کند و فردا از فراز گیسوانت بالا بیاید.

صورت تو از قلب من چنان دلبری می‌کند که تپش‌هایش نام تو را فریاد می‌کنند. امشب، ماه کامل در آسمان می‌درخشد و من در انتظار ماه بلند بالای خویشم.

Send   Print

رفتن چه ساده است
ساکت و مغرور
بال‌های زمان را شکستی
پرواز تو در اوج
یادآور کوچ زیباترین پرستوهای این دشت
ثانیه‌ها برایت دلتنگ‌اند
و کوچه شب‌ها بدون لالایی تو
نمی‌خوابد
هرجا که باشی
نفس‌هایت در نبض زمان
مکرر می‌شود
...
...

مرگ پایان کبوتر نیست

Send   Print

مراقب افکارت باش چون افکارت، گفتارت را می‌سازد.
مراقب گفتارت باش چون گفتارت، اعمالت را می‌سازد.
مراقب اعمالت باش چون اعمالت، عادت‌هایت را می‌سازد.
مراقب عادت‌هایت باش چون عادت‌هایت، شخصیت‌ات را می‌سازد.
مراقب شخصیت‌ات باش چون شخصیت‌ات، سرنوشت‌ات را می‌سازد.

Send   Print

از طریق: باغ بی‌برگی

دو سه قدمی من ایستاده ، من دست دست می کنم تا خانم فروشنده بیاید و او این پا و اون پا می کند تا من بروم، من نوار بهداشتی می خواهم و او ردیف کاندوم های زیر شیشه را نگاه می کند هر دو هم از آقای دکتر سیبلو خجالت می کشیم.

Send   Print

دیگر فرق نمی‌کند کجا باشی و مشغول چه کاری. هر چه باشد دیگر از هم دوریم و صدای خنده‌هامان در زیر سقف‌های کودکی‌مان نمی‌پیچد. فاصله‌ها را، جاده‌ها را یا دریا‌ها را مقصر نمی‌دانم. می‌دانم بعضی‌ از آدم‌ها هر چه از تو دورتر باشند به تو نردیک‌تر می‌گردند درست مثل سایه‌ات در غروب یک روز خاکستری؛ هرچه کشیده‌تر و بلندتر باشد به تو نزدیک‌تر است. دور باشی بهتر است، اینطوری از دور، که تورا می‌نگرم زیباتر می‌نمایی؛ شکوفه‌ی بهاری من.

صدای فاصله‌ها را می‌شنوم، هر چند گنگ‌ و کدر. صدای جاده‌های تف‌زده با سرابی در افق آرزوها. صدای جاده‌ها و دریاهایی که ما را جدا کرده‌اند و تو آن‌سو برای خودت صبح‌ها بیدار می‌شوی و به خورشید، سلام می‌گویی و من؛ این‌سوتر شب‌ها، پیغام‌ام را به ماه می‌دهم تا برایت بخواند.

این‌است فلسفه‌ی دوری‌ها و مرارت‌ها، که دور باشی و باهم باشی؛ که نبینی و دلت لک بزند برای یک سلام ساده؛ به قول همان شاعر تنها؛ مثل کوه‌ها با هم و دور از هم. اینجا شکوفه‌ها نمی‌دانی چه بویی دارند. نیستی که از صورت‌ خندان‌ات در کنار شکوفه‌ها عکس بگیرم و باز تو بگویی خوب نشد، دوباره بگیر. این همه راه، این همه جاده‌های پیچ در پیچ که طاقت تو را ندارند، می‌ترسم بشکنند زیر بار دل تنهای من.

این‌روزها با این گوگل ارس بالای خانه‌تان می‌آیم و آنقدر نگاه می‌کنم تا همه چی را تار ببینم. بعد می‌فهمم اشک‌هایم طاقت ماندن ندارند. آنقدر از آن بالا نگاهت می‌کنم و ماشین سفیدت را می‌پایم تا متوجه من‌ شوی. می‌دانم روزی می‌رسد که احساس می‌کنی کسی نگاهت می‌کند و بیرون می‌آیی از خانه و به من از آن پایین سلام می‌دهی. حتمن خدا هم از آن بالا آدم‌ها را اینطور می‌بیند. اگر من خدا بودم هیچ وقت فاصله‌‌ها را بیشتر از چند قدم نمی‌کردم.

گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هيچ نماند
جز گرد و غبارم
جز گرد و غبارم

Send   Print

درخت اقاقی می‌خندد این‌روزها. دوستم دارد می‌دانم. تازه گل داده است. دل کوچه را با بوی مست‌کننده‌اش برده است. هر روز صبح، از پنجره که نگاهش می‌کنم، برایم شاخه‌هایش را تکان می‌دهد. دوست دارم دست‌هایم را به شاخه‌های بلندش برسانم و همه‌ی گل‌هایش را نوازش کنم. شاید داغ دلش تازه شد و سفره‌ی دلش را برایم باز کرد.

می‌دانم او که این‌روزها اینقدر دلبری می‌کند از هر رهگذر کوچه، دل پر دردی از زمستان گذشته دارد. کاش دستم به شاخه‌هایش می‌رسید.

Send   Print

خوابگرد می‌گوید:
به‌روز نکردن وبلاگ والله بهتر است از نوشتن چرت و پرت‌هایی که هیچ منفعت معنوی ندارد؛ خصوصا برای وبلاگ‌نویسان مدعی روشنفکری و آن‌ها که روزنامه‌نگارند و یا روزنامه‌نگار بوده‌اند و به همین سبب خودشان و بلاگ‌شان بیش‌تر دیده می‌شوند و دامنه‌ی رابطه‌های‌شان گسترده‌تر است.

و یا اینجا دوباره می‌نویسد:
این که "وبلاگ برای این است که هر كسی هر چيزی که دلش می‌خواهد، در آن بنویسد" چرت‌ترین و احمقانه‌ترین انتقادی‌ست که به‌نوشته‌های این‌چنینی من می‌شود، چون دقیقا به همین دلیل من هم در نوشتن این یادداشت‌ها کاملا آزادم و کسی هم حق ناراحت شدن و اعتراض کردن ندارد! نتیجه آن که بنده به شدت مخالف این‌ام که در وبلاگ هر چه دلت می‌خواهی می‌توانی بنویسی. حتا کسانی هم که با نام مستعار می‌نویسند، چنین آزادی‌ای ندارند و همواره رعایت می‌کنند جوری یا چیزی ننویسند که هویت‌شان معلوم شود! پس فقط «دل» نیست که تعیین می‌کند، گاهی «عقل» هم به درد می‌خورد.

من نمی‌دانم این چه بلایی است که به جان بلاگستان افتاده که همه می‌خواهند ماهیت آن را تعریف کنند. همه ادعای رباست دارند و با کمک دوستانشان برای خود لقب هم می‌سازند. آن یکی حضرت ... می‌شود و این یکی صاحب ارض .... .
هر کسی کمی مورد توجه قرار می‌گیرد، می‌شود آقای ناظم این مدرسه با خط‌کشی چوبی. بالای منبر می‌رود و می‌گوید: بلاگ این است و آن نیست. آن یکی بلاگ خاله خشتک بازی می‌کند اما صاحب ارض هر دو عالم مظلوم‌ترین و بهترین بلاگ فارسی را می‌نویسد!

این را نوشتم تا بگویم شخصن با هر تعیین تکلیفی برای بلاگستان مخالفم. هر کس از ظن خود شد یار بلاگ خود. شما آزادید که هرطور دلتان می‌خواهد در بلاگتان بنویسید و این نه به من ربط دارد و نه به هیچ کس دیگری.

نیکان از دوچرخه سواریش می‌نویسد و اینکه دیشب طولانی خوابیده و چه‌ها خواب دیده است. هاله گاهی گفتگو‌هایش با همسرش را برایمان می‌نویسد. کتابلاگ در مورد ادبیات و اوضاع نشر می‌نویسد و فرنگوپولیس دوست دارد سیاست‌های امریکا را به زیبایی برایمان نقد کند. امشاسپندان دغدغه‌های فمینیستی‌اش را می‌نویسد و آقای ناظم مینیمال‌های زیبایش را. سرزمین رویایی هم هر‌چه بر دلش بنشیند را تایپ می‌کند.

حال اگر کسی پیدا شود و بگوید نخیر، اینها هیچ‌کدام نیست و آنچه من ‌می‌گویم هست؛ کاملن در اشتباه است. هر که می‌خواهد باشد. اینکه: " به‌روز نکردن وبلاگ والله بهتر است از نوشتن چرت و پرت‌هایی که هیچ منفعت معنوی ندارد. " نوعی تعیین تکلیف است برای دیگرانی که در این فضای مجازی از هر امر و نهی بیزارند. حالا اگر کسی بگوید بلاگستان را ابتذال فراگرفته است، و ما باید با این ابتذال مبارزه کنیم راستش را بخواهید سخنش کمی شبیه این گرو‌های فشار و بسیجی‌هایی‌ست که دنبال هدف‌های فرضی مبتذل می‌گردند و تا نابودی دشمن فرضی هم راهشان ادامه دارد.

این همه، نظر و نقد من بر ایده‌ی خوابگرد بود که سعی کردم منطقی و دور از احساس باشد. حال اگر دوستان نظر دیگری داشتند، در کمال احترام حاضر به بحث و گفتگو در این مورد هستم.

Send   Print

گفت: به نظرت امریکا در مقابل این حرکت ایران چگونه بازی خواهد کرد؟ مذاکره یا جنگ؟
گفتم: نمی‌دانم.
گفت: حالا فکر کن بگو.
گفتم: حوصله فکرکردن هم ندارم. هرچه می‌شود بادا باد !
گفت: تو که همیشه کلی با من بحث می‌کردی با دلایل خودت.
گفتم: دیگر بحثی ندارم. اصلن وطنی ندارم.
گفت: پس این پلاک طلایی نقشه‌ی ایران چیه بر گردن‌ات؟
گفتم: سرزمین رویایی من همیشه ایران بوده و خواهد بود.
گفت: پس چرا اینقدر ناامید و عصبانی هستی؟
گفتم: خسته شدم از بس از دست این سیاستمداران بی‌شعور جوش خوردم.
گفت: خیلی جدی می‌گیری.
گفتم: از وقتی به یاد دارم همیشه سیاست‌هایشان با روح انسانی و منطق بشری مخالف بوده.
گفت: حالا می‌خوای چکار کنی؟
گفتم: گور بابای سیاست.
گفت: یعنی چی؟
گفتم: یعنی دیگه نمی‌خوام فکر کنم و خودمو حرص بدم.
گفت: چاره‌ای داری؟
گفتم: سعی می‌کنم زودتر از این زندان نامرئی خلاص بشم.
گفت: وطن‌ات چی؟ همونی که براش می‌مردی؟
گفتم: وطنم، یه پلاک طلایی است بر گردنم تا وقتی بمیرم یا شاید سرزمینی در قلبم.
گفت: یعنی هیچ امیدی دیگه به اصلاح و آبادی این سرزمین نداری؟
گفتم: نه! هیچ امیدی، شاید سرنوشت این خاک اینطور بوده.
گفت: و شاید سرنوشت ما هم ...
گفتم: صدای شاملو در سرم می‌پیچه، موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش دارند.
گفت: ما نسل غریبی هستیم. همه‌جا و هیچ‌ کجا را سرزمین خود می‌دانیم.
گفتم: آره، همه‌جا و هیچ‌ کجا ...

Send   Print

هنوز ضجه‌های پیرزن بمی به گوشم ‌می‌رسد، آخر قرار بود بم، بم شود و نشد. همه‌ی بمی‌ها این روزها از زندگی سخت خود به اعتیاد پناه برده‌اند. اعتیاد هدیه‌ای دروغین و تاریک بود. سه سال است در بم صدای خنده‌ای به‌گوش نمی‌رسد.
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم .

اگر به خیابان بروی و چشمانت را باز کنی ـ خوب ـ می‌بینی زنان رنگینی را که برای ندیدن نگاه طلب‌کارانه‌ی فرزندانشان، تنشان را به دست‌های زمخت مردان سیاه‌پوشی می‌سپرند و در دلشان آرزو می‌کنند، اینبار آخرین شب باشد. آخر آنها آرزو داشتند مادری باشند برای دختران خود مثل پنجه‌ی آفتاب. روسپی‌گری در اثر فقر، هدیه‌ای دروغین و تاریک بود.
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم .

در کوچه‌های خلوت و ساکت، وقتی خورشید دامنش را روی بام‌های قدیمی پهن می‌کند، نزدیک به نیمه‌ی روز پسران جوانی را می‌بینی، تکیه داده به دیوار. آنها که تا چند سال پیش در رویاهای روزمره‌ی خود آرزوی بهترین زندگی را داشتند و دلشان می‌خواست با سخت کوشی نان‌آور زندگی ساده‌ی خود باشند، این‌روزها کارشان حمل و نقل حشیش و قرص‌های اکس و تریاک است. گرچه نفس می‌کشند اما با هر تقلایی بیشتر در این باتلاق فرو می‌روند. بیکاری و اعتیاد، هدیه‌ای دروغین و تاریک بود.
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم .

میدان ونک را که رد کنی، به بالای تهران سری‌ بزنی، برج‌های خواهی دید که باورت نمی‌شود در ایران هستی. اگر سری به دریاکنار و خزرشهر و خانه‌دریا بزنی، ویلاهایی خواهی دید که باورت نمی‌شود مردمانی با این ثروت در ایران زندگی می‌کنند. جوانان همین خانه‌ها، غرق در مد و هوس و مدل ماشین‌هایشان گویا در اروپا زندگی ‌می‌کنند. آنها نه مزه‌ی اشک‌هایشان را می‌دانند، نه طعم گس روزهای بی‌خاطره را. اختلاف طبقاتی، هدیه‌ای دروغین و تاریک بود.
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم .

هنوز فریاد‌های بمی‌ها در آسمان بود که لرستان لرزید. چند روزی از نوروز نمی‌گذشت. اینبار اما بایکوت خبری این زلزله، مردم ایران را در بی‌خبری حاکمان شریک کرد. آنها دیگر نمی‌خواستند مردم یاد فریاد‌های از سویدای جان هم‌وطنان‌شان بیافتند. کمکی هم درخواست نشد، چراکه سابقه‌ی به یغما رفتن کمک‌های مردمی به بم، آنها را بدسابقه کرده بود. مردم ساده‌دل لرستان، فریاد زدند، گریستند، از غم بی‌خانمانی بیهوش شدند؛ اما کسی اشکی برایشان حتا، نریخت. دروغ‌گویی و فساد اداری هدیه‌ای دروغین و تاریک بود.
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم .

اگر بخواهم بنویسم از غمی که در دل‌هاست در این مرزهای گربه‌ای شکل، شاید کلمه‌ها را شرمسار گناهی کنم که حاکمان ما به آن معترف نیستند و با غرور چون دون‌کیشوت به سوی تباهی می‌رانند. اگر بخواهم از فرار جوانان جویای نام و کار به کشورهای دیگر بنویسم، اگر بخواهم از سقوط ارزش پول ملی بنویسم، اگر بخواهم از خجل شدن صفت ایرانی بودن بنویسم، اگر بخواهم از زندان‌ها و آزادی بنویسم در کشوری که ربع قرن است مردمانش با وعده و آرزوی فردایی بهتر به زندگی رخوت‌زا و کسل‌کننده‌شان عادت کرده‌اند، کلمه تاب ایستادن در جمله‌های غمگین را ندارد. بهتر است سکوت کنم و بغضم را در دلم خالی کنم و این دن‌کیشوت‌های سرمست را بگویم:
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم.

ما آزادی و مرزهای باز و دوستی و امید می‌خواهیم. راستش را بخواهید کیک زرد اصلن به کارمان نمی‌آید، ما عشق و سربلندی نام ایران و غرور می‌خواهیم. همین.
نه ! ما انرژی هسته‌ای نمی‌خواهیم .

عکس: زلزله‌ی لرستان

Send   Print

از طریق: ملاحسنی در کانادا

ملت مسلمان ايران!
خواهران و برادران!

امروز ميخوام به شما خبر خوشی بدهم. بايد صراحتا و با قاطعيت اعلام کنم که ديگه تموم شد. امروز شما بايد افتخار کنيد که حق مسلم خودتان را گرفتيد و ديگه حق و حقوقی نداريد. من از همين جا به همه اقصا نقاط عالم و بخصوص روستاهای اطراف گرمسار مژده ميدم که برويد امشب جشن بگيريد و حوشحال باشيد و خودتون را قلقلک بديد و قهقهه بزنيد چون ما به تکنولوژی هسته‌دار دستيابی پيدا کرديم. من البته نبايد در اينجا اسرار نظامی خودمان را برای شما فاش کنم ولی چون خيلی خوشحال هستم و احساساتی شدم عيبی ندارد ميگم:

مراحل دستيابی ما به فن‌‌آوری هسته‌ای و حق مسلم در دو فاز تئوری و عملياتی بود. در فاز تئوری ما بحمدالله با عنايت خاص حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه‌الشريف و با همت و زحمات شبانه‌روزی دانشمندان بسيجی خودمان که در پايگاه بسيج مسجد محله نارمک نگهبانی ميدهند موفق شديم يک کتاب علوم دوران دبستان را پيدا کرده و برروی آن کارهای تحقيقاتی و مطالعاتی در سطح پيشرفته انجام بدهيم که نتيجه اين تحقيقات سنگين و فشرده اکتشاف اين نکته بود که اورانيوم در رديف آخر جدول مندليف قرار دارد و ميتواند غنی شود.

در فاز عملياتی باز هم با اتکال به خدا و دعاهای مقام معظم رهبری موفق شديم يکی از آن دستگاههای سانتريفوژ را از روی کاتالوگش (که به زبان خارجی بود و مترجم های خارجی نتوانستند آنرا ترجمه کنند، برادران بسيجی ما با کار شبانه روزی توانستند آنرا از روی ديکشنريهای جيبی ترجمه کنند) را شناسايی و بوسيله ابزارهای فوق العاده پيچيده مثل انبردست و چکش و آچارپيچ گوشتی جعبه آن دستگاه را با موفقيت بازکنيم. همانطور که لطف خدا هميشه يار و ياور ما بوده اين بار هم در کمال حيرت و تعجب کارشناسان خارجی گروه دانشمندان بسيجی ما موفق شدند سيم برق دستگاه را پيدا کرده و دوشاخه آن را به داخل پريز برق فرو کنند. من بايد اين خبر موفقيت آميز را با اين جمله تکميل کنم که موفقيت ما از اين حد هم فراتر رفت و ما بحمدالله موفق شديم کليد خاموش و روشن کردن دستگاه را پيدا کنيم و با توکل بخدا در کمال ناباوری آنرا حرکت داديم که بصورت معجزه‌آسايی دستگاه در ميان فرياد الله‌اکبر حاضران روشن شد و ما به تکنولوژی هسته‌ای دستيابی پيدا کرديم ولی چون اصولا ما طرفدار صلح و اين جور چرت و پرتها هستيم ونميخواهيم بمب اتم درست کنيم فورا همان کليد را زديم و دستگاه را خاموش کرديم و دوباره دستگاه را داخل جعبه گذاشتيم و برديم توی انبار قرار داديم.

حالا من به همه دنيا اعلام ميکنم که از امروز ما همه فعاليتهای هسته‌ای خودمان را تعطيل کرديم و همه خرت و پرت‌های هسته‌ای را ريختيم توی يه انبار و درش را قفل کرديم و کليدش را هم قورت داديم. لذا از اين به بعد شورای امنيت سازمان ملل بايد پرونده ما را پاره کند و آن را داخل بخاری نفتی سازمان ملل بياندازد تا ما از دستش راحت بشيم.

در ضمن اين موفقيتهای ما و اعلان تعطيلی هيچ ربطی به ضرب العجل شورای امنيت ندارد.

Send   Print

چند دقیقه‌ای از سخنان گهربار رییس‌جمهور نمی‌گذره. بعد از اعلام اینکه ایران به کشورهای هسته‌ای دنیا پیوسته، نمایش کلیپ مسخره‌ای با صدای فرهاد و شعر جاودانه‌ی شاملو ( یه شب مهتاب ) کارشون رو تموم کردند.

من در حالی که از خشم می‌لرزم دارم تایپ می‌کنم. بعد از یه شب مهتاب ترانه‌ای در وصف ایران عزیز !! با صدای محمد نوری پخش کردند. اگر خبر جدیدی شد دوباره می‌نویسم.

Iran Enriches Uranium, Ex-Leader Says
ايران از دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم خبر داد
Would President Bush go to war to stop Tehran from getting the bomb
Iran defies UN with nuclear breakthrough
Iran confirms enriches uranium
Iran Hits Milestone in Nuclear Technology
Iran says it joins nuclear technology club

زیرنویس شبکه‌ی چهار: عزت و افتخار علمی ایران مبارک باد !

خبر خوب يا خبر بد ؟ کلاغ سیاه
هه ! پرستو

زیرنویس شبکه‌ی سه: دستیابی ایران به سوخت هسته‌ای توسط جوانان غیور سرزمین قهرمان‌پرور ایران را به ملت ایران تبریک عرض می‌کنیم !!!

U.S. Denounces Iran Nuclear Announcement
OFFICIAL CORRECTION: Iran producing atomic fuel: KUNA
Iran nuclear steps in wrong direction: White House
Current Iranian President Confirms Uranium Enrichment
متشکریم آقای رئیس جمهور! ناتور
Rumsfeld: Iran attack talk in 'fantasy land'
نخستين ظرف حاوی كيك زرد به گنجينه آستان قدس رضوی اهدا شد
احمدی نژاد: مردم سجده شكر كنند :دی

زیرنویس شبکه‌ی سه، ساعت 45: 11 شب: دستیابی به چرخه‌ی کامل سوخت هسته‌ای را به ملت ایران و مقام معظم رهبری تبریک می‌گوییم !!!

Send   Print

تلاش کن به جای اینکه آرزو کنی طول زندگی‌ات طولانی‌تر شود، عرض زندگی‌ات را وسیع‌تر کنی .

Send   Print

چه بگویم؟ سخنی نیست.

می‌وزد از سر امید، نسیمی،
لیک، تا زمزمه‌یی ساز کند
در همه خلوت صحرا
به ره‌اش
نارونی نیست.
چه بگویم؟ سخنی نیست.

پشت درهای فروبسته
شب از دشنه و دشمن پر
به کج‌اندیشی
خاموش
نشسته‌ست.

بام‌ها
زیر فشار شب
کج،
کوچه
از آمد و رفت شب بدچشم سمج
خسته‌ست.

چه بگویم؟ سخنی نیست.

در همه خلوت این شهر، آوا
جز ز موشی که دراند کفنی، نیست.

وندر این ظلمت جا
جز سیا نوحه‌ی شو مرده زنی، نیست.

ور نسیمی جنبد
به ره‌اش
نجوا را
نارونی نیست.

چه بگویم؟
سخنی نیست ...

احمد شاملو. 27 آذر 1339

عکس: کسوف
تخريب مزار احمد شاملو
سر جنگ با سنگ سخت سنگ قبر
عکس مقبره‌ی فریدون فروغی بعد از تخریب

Send   Print

از طریق: شهرزاد

چه باک اگر خاکت را به باد بسپارند
انسان همیشه هست
سنگی بر گوری یا
خاری بر چشمی

Send   Print

در جاده‌ی بارانی می‌راندم که یک ماشین بعد از دور زدن دوربرگردان ناگهان وسط جاده آمد و من چاره‌ای نداشتم جز اینکه خودم را به خارج جاده منحرف کنم. با سرعت زیادی وارد تپه ماهور‌های اطراف جاده شدم و از کنار یک تیربرق بتونی هم رد شدم که اگر به آن می‌خوردم معلوم نبود به سرم چه می‌آمد با اینکه کمربند داشتم. ماشین که به گل نشست وقتی پیاده شدم و به آن تیربرق بتونی نگاه کردم در دلم چیزی فرو ریخت. وقتی مرگ از کنارت با سرعت عبور می‌کند، قدر نفس‌های سنگین‌ات را بیشتر می‌دانی. به هر حال من هنوز زنده‌ام.

Send   Print

× داوطلبان گرامی تنها یکی از گزینه‌های زیر صحیح می‌باشد. از علامت‌زدن چند گزینه جدن خودداری کنید.
× داوطلبان نارنین بسیجی و گروه فشاری برای پاسخ به سوال زیر الزامی ندارند. ضمن عرض خسته نباشید به دوستان خوبمان اعلام می‌شود آنها بدون پاسخ به این سوالات هم در رشته‌ی دلخواه خود پذیرفته خواهند شد.
× داوطلبان گرامی قبل از پاسخ به سوال زیر برای سلامتی رهبر معظم و آقا مجتبا و تمامی بسیجیان و گروه‌های فشار و در پایان، تمامی مسافرین خطوط هوایی جمهوری اسلامی صلوات محمدی‌پسند ختم کنید.

تست: رییس‌جمهور محبوب، دکتر احمدی‌نژاد درعکس فوق در حال تبیین کدام یک از مواضع دولت مهرورز هستند؟

1ـ در مورد قطر هاله‌ی نور موجود در اطراف سر ایشان در سخنرانی‌های بین‌المللی.
2ـ فاصله‌ی بین ایشان و دیگر سران کشور‌های دنیا در عکس یادگاری مجمع عمومی سازمان ملل.
3ـ طول مستحبی ریش مومن و میزان بوی گندی که باید از او تراوش شود.
4ـ اندازه‌ی واقعی کلاهک هسته‌ای و تفاوت آن با مناره‌های مسجد جامع قم.
5ـ دور کمر خانم کاندولیزا رایس و جلب رضایت آیت الله جوادی آملی برای صیغه کردن ایشان.
6- فاصله‌ی بین ایشان و آقا امام زمان در دیدار‌های هفتگی در چاه مسجد جمکران.
7ـ مقدار داروی نظافتی که رییس جمهور محبوب هر شب کابوس آن را می‌بینند.
8ـ افزایش طول باتوم‌های گروه های فشار برای مهرورزی با تجمعات قانونی و غیرقانونی.
9ـ مقدار رایی از مردم که در جمهوری اسلامی میزان قرار می‌گیرد.
10ـ میزان ارادت رییس‌جمهور محبوب به آقا مجتبا بر حسب میکرون.
11ـ مقدار انرژی هسته‌ای که حق مسلم جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان است.
12ـ مقدارگندم خریداری شده برای مرغ‌های منزل رییس‌جمهور در هر ماه.
13- در مورد شک رییس‌جمهور به میزان دخول مستحبی مومن در شب جمعه‌ی آخر ماه.
14ـ مدت زمان لازم برای رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری از استانداری اردبیل بر حسب متر به سال.
15ـ به گفته‌ی آقای الهام سخنگوی دولت، این عکس ساختگی بوده و کار همان کاریکاتوریست‌های صهیونیست غاصب و دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی است.

Send   Print

از طریق: تیگلاط

از این‌جا تا آن‌جا هر چقدر هم که فاصله زیاد باشد، مرزی نیست.

Send   Print

رفتند و خانه دوباره ساکت شد. تنها اثر صداها و هیاهوی نوروزی‌شان بر در و دیوار مانده است. سخت است جدایی. سخت است بوسیدن کسی که دوستش می‌داری و گفتن خداحافظ با بغض. می‌دانم دوباره می‌بینمشان، اما دلم طاقت ندارد. از فردا کلی وقت دارم تا باخاطره‌ها‌ی قشنگ نوروز امسال، رویاهای روزمره‌ام را پرکنم. هنوز صدایش را می‌شنوم مانده در خانه. دلتنگ صدایش هستم و گاهی خنده‌هامان. ساعت 4 صبح را نشان می‌دهد و من هنوز خوابم نمی‌برد. امان از این دل ...

Send   Print

از طریق: افسانه‌ی ما

انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخوانند
و چشمهایش
چگونه وقت خیره شدن میدرند
و او چگونه از کنار درختان خیس میگذرد
صبور،
سنگین،
سرگردان...