Send   Print

درخت اقاقی می‌خندد این‌روزها. دوستم دارد می‌دانم. تازه گل داده است. دل کوچه را با بوی مست‌کننده‌اش برده است. هر روز صبح، از پنجره که نگاهش می‌کنم، برایم شاخه‌هایش را تکان می‌دهد. دوست دارم دست‌هایم را به شاخه‌های بلندش برسانم و همه‌ی گل‌هایش را نوازش کنم. شاید داغ دلش تازه شد و سفره‌ی دلش را برایم باز کرد.

می‌دانم او که این‌روزها اینقدر دلبری می‌کند از هر رهگذر کوچه، دل پر دردی از زمستان گذشته دارد. کاش دستم به شاخه‌هایش می‌رسید.