Send   Print

فقط کافی است دفتری قدیمی را باز کنید و دست‌خط کهنه‌ی خودتان را مانده بر صفحات خسته‌ی آن ببینید. دست‌خط تان هم مثل خودتان تغییر کرده است. من امشب با دیدن یک دفتر قدیمی به چهار یا پنج سال قبل پرتاب شدم. دوستان آن زمان متفاوت بودند. دنیایم متفاوت بود. آرزوهایم متفاوت بودند. رابطه‌هایم دیگرگونه بود. این روزها خیلی از دوستان آن سال‌‌ها دیگر ایران نیستند. از خیلی دیگر خبر ندارم. و بعضی‌ها هم ازدواج کردند و ناپدید شدند، فقط اسمشان در دفتر من باقی مانده است.

همیشه همینطور است، سال‌ها که می‌گذرند خودمان متوجه تغیرات ظاهری و روحی خودمان نمی‌شویم. حتمن باید عکسی قدیمی ببینیم یا یادداشتی کهنه گوشه‌ی دفتری تا باورمان شود چقدر متفاوت شده‌ایم. کامل‌تر یا ناقص‌تر. احساس حسرتی که این لحظه در وجوت باقی می‌گذارد، اینست که دیگر نمی‌خواهی ادامه بدهی. گاهی وقت‌ها انسان‌ها دنبال کلید توقف زمان می‌گردند تا آن را برای همیشه در روزهای خوش جوانی نگاه دارند، افسوس که آن را تنها در رویاهای شبانه می‌توانند بیابند.

Send   Print
I don't mind making a fool of myself over you.

+ Cat on a Hot Tin Roof

Send   Print

عاشقان با چشمانشان سخن می‌گویند، شاعران با کلماتشان، سیاستمداران با دروغ‌هایشان.

Send   Print

امروز آقای شین از آن بالا حتمن آخرین نگاه را به میدان آزادی کرده و آخرین بدرود که هم سخت است و هم آسان. هنوز به پاریس نرسیده که من تصمیم گرفتم برایش بنویسم.

دوستی با آقای شین یکی از بهترین خاطرات من باقی خواهد ماند. فکرهای ما، حرف‌های ما، نگاه ما به دنیا به طرز خارق‌العاده‌ای شبیه بود و مکمل هم. گاه چندین ساعت گفتگو که نیم ساعت می‌نمود. گاهی هم حرفی لازم نبود. همیشه خبر جدیدی در مشت داشتیم که رو کنیم. ما بی محابا از هم چیز یاد می‌گرفتیم و آدم‌های خوب دنیا را به هم معرفی می‌کردیم. قضاوت اما نمی‌کردیم. همیشه از با هم بودن خوشحال بودیم.

خیلی از آدم‌بزرگ‌ها فکر می‌کنند نمی‌شود یک دوست هم‌جنس را حسابی دوست داشت، اما ما می‌دانستیم می‌شود. و هر دو همه‌ی انسان‌های خوب روی کره‌ی خاکی را دوست داشتیم. او برای من یک گام مینور گوش‌نواز بود، با ریتم شاد دو چهارم.

+ به سلامتی آقای شین گوش کنیم :
Nah nah nah. Vaya con dios

Send   Print
You tell God the Father it was a kindness you done. I know you hurtin' and worryin', I can feel it on you, but you oughta quit on it now. Because I want it over and done. I do. I'm tired, boss. Tired of bein' on the road, lonely as a sparrow in the rain. Tired of not ever having me a buddy to be with, or tell me where we's coming from or going to, or why. Mostly I'm tired of people being ugly to each other. I'm tired of all the pain I feel and hear in the world everyday. There's too much of it. It's like pieces of glass in my head all the time. Can you understand?

+ The Green Mile

Send   Print

این‌ها رازهایی است که هیچ وقت فاش نخواهد شد. و همه روزی با صاحبانشان دفن خواهند گردید. عشق‌هایی ناکام و فراموش نشدنی روزهای دور. و از این بین هیچ کس نخواهد فهمید که دختری چند دلباخته‌ی واقعی داشته و پاسخ منفی او به آنها و ازدواج با همسرش چه سرنوشتی در قلب آنها رقم زده است؟ هیچ کس نخواهد فهمید آیا همسر او به قدر آن پسرهای عاشق، دلباخته بوده است؟ در چنین لحظاتی، واقعیت‌هایی مثل ثروت و شهرت و توانایی افراد در عاشق‌پیشه خواندن خود، بازی زندگی را مثل قهوه‌های تلخ عصر‌های پاییزی غیرقابل‌ پیش‌بینی می‌کند.

و از این بین کسی نخواهد فهمید پسری که دختران زیادی عاشقش بوده‌اند، در پایان مرعوب زیبایی یا ثروت یا عشق خواهد شد یا نه؟ و او هرگز درک نخواهد کرد تصمیم پایانی‌اش چه تاثیری در قلب آن دختران عاشق‌پیشه خواهد داشت.

انسان‌ها در لحظه‌ی مرگ تنها جسمشان را با خود به گور نخواهند برد. رازهایی بس بزرگ و تاثیرگذار، همراه آنها دفن می‌شود که خود آنها در طول زندگی سعی کرده‌اند که فراموششان کنند. و عده‌ای آنچنان به رازهای قلب خود بی‌اعتنا بوده‌اند که وجودش را حتا در طول سالیان دراز حس نکرده‌اند.

هر سال بهار وقتی ابرهای بارانی آسمان را تنها می‌گذارند، جوانه‌های شقایق از کنار گور کسانی می‌روید که قلبشان عشق ناکامی را با خود به خاک کشیده است. قلب این انسان‌های تنها و عاشق، زیر خاک باران‌خورده‌ی بهاری هنوز می‌تپد و سالی یکبار، جوانه‌ی شقایقی می‌شود کنار گور‌های خاموش و تنهای قبرستان‌های خلوت.

Send   Print
Do you know why I spent the night with you? So that now you have done what you came here to do, you will not return. For us there can be no future. There is certainty in that.

+ A Good Year

Send   Print

باعث تاسف است این صداها و نور‌هایی که از شهر لس‌انجلس به ما می‌رسد و حس می‌کنم همه‌‌ی آنها ساختگی و پوچ هستند. جای تاسف دارد لایه‌ی خامه‌مانند آرایش اغراق‌شده‌ی صورت و موهای مصنوعی خوانندگان ایرانی در حالیکه دارد در نهایت عاری بودن از هر حسی در وصف ایران شعرواره می‌خواند و پشت سرش از تصویر احمد باطبی هم کمک می‌گیرد. باعث تاسف است خوانندگان مرد ایرانی گونه‌ای لباس می‌پوشند که شبیه هیچ یک از مردم عادی نیستند. شاید فکر می‌کنند با اینگونه رفتاری می‌توانند سرپوشی روی درد‌های نهانشان بگذارند و فکر کنیم دارد بهشان خوش می‌گذرد.

باعث تاسف است که کسی مثل گوگوش اینگونه چون ستاره‌ای غروب می‌کند و خودش هم مثلن نمی‌داند. باعث تاسف است ترانه‌سرایان سطحی و بی‌احساس که در عرض چند دقیقه گویا گلواژه می‌سرایند. باعث تاسف است که آهنگسازان فکر می‌کنند باید ریتم‌هایشان بازاری و تند و جوان‌پسند باشد پر از ساز‌هایی که حتا لازم نیست وجودشان در ارکستر؛ فله‌ای می‌سازند و بیرون می‌دهند با سرعت تمام. باعث تاسف است خوانندگان ایرانی که روز‌به‌روز به لطف دستگاه تیونینگ صداهای نخراشیده‌ و فالش‌شان را به زور تیون می‌کنند در کمال مسخ‌شدگی و عاری از احساس، شعرواره می‌خوانند و به خودشان هم می‌بالند و هنر می‌نامند آثارشان را. باعث تاسف است کلیپ‌های ویدئویی ایرانی که با کامیون دختر‌ها را پیاده می‌کنند و برای بیننده حرکت بدن‌های گروه‌ رقص ( که حتمن باید باشند در کلیپ ) را زوم نشان می‌دهند. باعث تاسف است کپی‌برداری از تم موزیک‌های غربی و عربی و آنها را با ترانه‌ی ایرانی به زور با سریش چسباندن و سر در برف کردن که کسی ترانه‌ی اصلی را نشنیده است.

برای اینکه بدانیم چگونه یک ترانه‌ی خوب می‌تواند ما را به آسمان ببرد ترانه‌ی Jet'aime را با صدای لارا فابین گوش کنیم و به تفاوتش با شعرواره‌های ایرانی با آهنگ و تنظیم‌های نابلد و صدای به‌زور تیون شده و اجرای بی‌احساس خواننده‌ی ایرانی توجه کنیم. روح شاه قجر شاد که گفت: همه چیزمان باید به همه‌ چیزمان بیاید.

+ JE T'AIME - LARA FABIAN LIVE

پ.ن. به تعداد انگشتان یک دست تنها، می‌شود حساب بعضی از خوانندگان را از بقیه جدا کرد.

Send   Print
We bury our sins here. We wash them clean.

+ Mystic River

Send   Print

تنها زمانی عاشق تاریکی و ظلمت می‌شوم که به چشمان سیاه شما زل می‌زنم.

Send   Print
How many lives do we live? How many times do we die? They say we all lose 21 grams... at the exact moment of our death. Everyone. And how much fits into 21 grams? How much is lost? When do we lose 21 grams? How much goes with them? How much is gained? How much is gained? Twenty-one grams. The weight of a stack of five nickels. The weight of a hummingbird. A chocolate bar. How much did 21 grams weigh?

+ 21 Grams

Send   Print

مشکل من اینجا بود که فکر می‌کردم تا امروز رومن‌ گاری بزرگ باید خدا باشد. خدای نویسندگی. از امروز مارکز را هم به لیست خدایان نوشتن رمان‌های مقدس اضافه کردم. عشق در زمان وبا با ترجمه‌ی شاهکار بهمن فرزانه چون صد سال تنهایی یک رمان خالی نیست. نت برداشتن از جمله‌ها و تکنیک نویسنده، کتاب خواندن‌هایم را کند کرده است. خواندن رمان‌های مارکز و رومن گاری لذتش حتا از کتاب‌های موسوم به آسمانی هم بیشتر است. بعد از خواندن رمان‌های نویسندگان بزرگ در‌می‌یابی که خدا باید یک کلاس داستان‌نویسی نزد آنها می‌رفته است که نرفته. ( دوز کفر ماهانه ). جملات زیر منتخب من هستند از عشق در زمان وبا. عشق جاودانه‌ی فلورنتینو آریثا و فرمینا داثا:

+ به مردم اهمیت نده.
+ این زندگی است که جاودانی است، نه مرگ.
+ بی‌وفا ولی راستگو.
+ می‌توان در آن واحد عاشق چند نفر بود و به هیچ یک هم خیانت نکرد.
+ قلب بشر از فاحشه‌‌خانه‌ها هم بیشتر اتاق دارد.
+ کسانی که دست و پایشان را از دست می‌دهند، درد را حس می‌کنند، انقباض و قلقلک را در پایی که دیگر وجود ندارد. حالا او هم بدون شوهرش همان حس را داشت. او را در جایی حس می‌کرد که نبود.
+ ما مرد‌ها برده‌های عقاید قدیمی خود هستیم، ولی وقتی یک زن تصمیم بگیرد با مردی همخوابه شود، هیچ سدی وجود نخواهد داشت. قلعه‌های نظامی را جلوی پای خود نابود می‌کند، اصول اخلاقی را زیر پا می‌گذارد و ریشه‌کن می‌کند. خداوند هم جلودارش نیست.
+ شوهر کردن به خاطر پول و بی‌عشق بدترین نوع فاحشگی است.
+ زناشویی او درست مثل کبریت‌های سوئدی است که فقط روی قوطی خود روشن می‌شود.
+ عشق روحی چیزی است از کمر به بالا و عشق جسمانی از کمر به پایین.
+ علف هرز آسیب نمی‌بیند.
+ طوطی پیر دیگر حرف زدن یاد نمی‌گیرد.

انتشارات ققنوس
قیمت: 8500

Send   Print
Send   Print

نزدیک چهار صبح است اما برای من هوا آفتابی است. بیرون سرد است اما قلبم گرم. دوستان خوب مثل ستاره‌ی دنباله‌دار هالی گرچه با فاصله‌های زیاد آفتابی می‌شوند اما همان یکبار بس است تا آرزو کنی و آرزویت را برآورده کنند. تا دلت را گرم کنند با هرم صدای مهربانشان.

اینکه بدانیم یک نفر آن دور‌ها هست و خودش را رفیق می‌داند یک حقیقت شیرین است که شب سیاه قلبت را با نورش پاره می‌کند. باده نوشیدن با رفیقی که مثل ستاره‌های دنباله‌دار قدیمی و بازیگوش هرچند وقت یکبار به تو از دورها سلام می‌کند یکی از بزرگترین لذت‌هایی است که می‌شود در شب‌های پاییزی به خودت هدیه کنی.

+ چهار ساعت حرف‌زدن با بانو سین بهانه‌ی این متن شد.

زهی ماه زهی ماه زهی باده‌ی همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
مولانا

Send   Print

گاهی وقت‌ها باید دستانت را تا مچ در سینه‌ی مامان و بابا فرو کنی و قلبشان را بیرون بکشی، ببوسی‌اش و سر جایش بگذاری تا عاشقانه بتپد.

+ آخرین باری که با مامان و بابا گپ زدید کی بود؟ آخرین باری که برای هم ماجراهای جالب تعریف کردید و از ته دل خندیدید کی بود؟

Send   Print
Send   Print

عرض ایران را با قطار بدون بلیط سفر کردم. سوار قطار شدن با یک کوله‌پشتی بدون بلیط هیجانی دارد که تنها کسانی که بدون بلیط سوار قطار شده‌اند درکش می‌کنند.

Send   Print
Send   Print

می‌گویند هزارتو تمام شده است. برای من نه. برای من هیچ چیز هیچ وقت تمام نمی‌شود. همیشه وقتی شروع‌ها در مه غلیظ به ابدیت می‌رسند ما فکر می‌کنیم تمام شده‌اند؛ اما نمی‌دانیم در مه، تا دور‌های دور امتداد دارند. نوشتن برای آخرین شماره سخت بود. آخر می‌دانید من خداحافظی بلد نیستم. و هیچ وقت با هیچ کس و هیچ چیز خداحافظی نمی‌کنم. دوری‌ها و ندیدن‌ها چاره‌اش خداحافظی نیست. پایان راه با خداحافظی تمام نمی‌شود برای من.

اگر دیدیم راهی در مه غلیظ گم شده است، نگوییم تمام. خورشید که از پس ابرها بیرون بیاید به جاده‌های تنها که بتابد، مه‌ را با خودش به سرزمین دیگری می‌برد. و جاده دوباره هست. راه همیشه هست. تا ابدیت. تا آنجا که به کوه‌های برف بر سر برسد. باید منتظر آفتاب باشیم، که بیاید و مثل همیشه مه را با خودش به گردش ببرد. می‌گویند هزارتو تمام شده است. برای من نه.

هزارتوی قلب، احساس، دین، پول، چشمان تو، دوری من، خدا، راز، صدا، دستان تو، دل من. هزارتوی دوری و دوستی، رسیدن و نرسیدن. هزار توی کلاغی که هیچ وقت به خانه نرسید، زمزمه‌ای که نشنیدم و دروغ گفتم که آن را فهمیده‌ام. هزار توی جاودانگی، ماندن، سوختن، ساختن. هزار توی سلام، اولین دیدار، خیال، آرامش، وجود تو.

هزارتوی نزدیکی، حرف‌های درگوشی، چشمان مادربزرگ، سرزمین تلخ مادری، جهان سوم، زندان، اشک. هزارتوی پدر، جاده، فاصله، من. هزارتوی موسیقی، آخرین دیدار، صدا، بلوغ، تکامل و غرور. هزارتوی مرزهای جوهری، داستان، آدم‌های متظاهر، مذهب، عرفان، تجدد، ماسک‌هایی با طرح دین. هزارتوی ریتم، دریا، گنگ خواب دیده، تاریخ، سال‌های سیاه، دوستان غریب، رفیقان شفیق. هزارتوی بغض، آه، کینه، عشق، درد، خاطره، زخم تو یادگار بر دل.

هر روز و همه روز از سحر تا غروب، کلاف رویایی هزاران دالان هزارتو را در سر می‌پرورانیم و نمی‌دانیم. با خود حرف می‌زنیم از همه و هیچ. دالان‌ها را به سعی طی می‌کنیم و تودرتو و خم در خم آن را به یاد می‌سپاریم شاید روزی به کار آید. دالان‌های زندگی اما بی‌شمارند و ما در خم اولین کوچه نفس تازه می‌کنیم.

نقل روایت از همه‌ی این هزاران تو غیرممکن می‌نماید. آنچه گفته شد ریگی بود از این بیابان. هر کس خود مسول شناخت توهای زندگی‌اش است. که اگر شناخت و مطمئن قدم برداشت در انتهای راه افسوس بر لب نخواهد خواند. باقی توها را می‌سپاریم به شما و سعی ساقی و عمر باقی. باشد که آن لحظه‌ی آخر خنده بر لب، چشم ببندیم. چنین باد.

Send   Print
به ساعت پنج عصر. Le Pure Café. پاریس یازدهم. من شراب سفید sancerre سفارش خواهم داد و نیکات شکلات داغ.

رویاهای من آنقدر واضح‌اند که گاهی در آنها شکی ندارم. برای رسیدن به آنها گاهی وقت‌ها باید به جنگ دنیای واقعی تلخ بروم و برایم اهمیت نداشته باشد که شکست خواهم خورد یا نه؟ می‌دانم سرانجام تنهایی بر قله‌ی پیروزی خواهم ایستاد. رویاهایم را در آغوش خواهم گرفت یک روز. دیر یا زود فرقی نمی‌کند. برای رویاهایمان باید بجنگیم. این یک حقیقت تکراری است.

Send   Print
I couldn't sleep last night because I know that it's over between us. I'm not bitter anymore, because I know that what we had was real. And if in some distant place in the future we see each other in our new lives, I'll smile at you with joy and remember how we spent the summer beneath the trees, learning from each other and growing in love. The best love is the kind that awakens the soul and makes us reach for more, that plants a fire in our hearts and brings peace to our minds, and that's what you've given me. That's what I hope to give to you forever. I love you. I'll be seeing you.

+ The Notebook

Send   Print

خوب است آدمیزاد در زندگی‌اش به هیچ چیز صد در صد مطمئن نباشد. آنهایی که خود را قطب عالم امکان می‌دانند و فکر می‌کنند نظریاتشان درست‌ترین و نزدیک‌ترین به حقیقت است، حقیرترین انسان‌های روی زمین‌اند. برای همین پادشاهان خودکامه همیشه زبون بوده‌اند؛ نه همه‌ی آنها حتا. انسان‌های مذهبی تنگ‌نظر هم. آنهایی که فکر می‌کنند از جانب خدا نماینده‌اند. زبون‌اند. زبون.

Send   Print

بانوی شب‌‌های تنهایی من، حرف من اصلن از فاصله‌ها نیست، از جنس دوری و گلایه نیست. حرف من تنها خواهش آرام یک شبنم است روی گلبرگ خاطرات شما. بانو بانو بانو، حرف من یادآوری داستان یک احساس غریب است از آنسوی آب‌ها و کوه‌ها و دره‌ها که به قلب شما می‌رسد و می‌دانم که می‌دانید.

بانوی شب‌های روشن، صبح‌های بی‌تابی، ظهر‌های منگ، همه از برای آن می‌نویسم که بدانید هنوز و هنوز و هنوز شمع خنده‌های بی‌پایانتان در دلم مثل یک فانوس دریایی، نجات‌دهنده‌ی کشتی‌های گم‌شده‌ی لحظه‌ها و ثانیه‌هاست. غم صدای من، دلتنگی چشمان بی‌فروغ من، نه از ندیدن شماست نه از دوری این راه ( که کبود است و بی‌انتها ). غم من از نرسیدن به شماست، شمایی که دورید و به عاشقانه‌های من بی‌اعتنا؛ نرسیدنی که بهانه‌ی نوشتن همین نامه‌های بر باد است که اگر مقصدی و دیداری مقدور بود، کلمه‌هایم پرواز می‌کردند در هوای طوفانی یک بعدازظهر قرمز، میانه‌ی میدان.

بانوی ابری من، دل من پایش را در یک کفش کرده است و شما را می‌خواهد. کاش پاسخی به مشت‌های گره کرده‌اش داشتم بر دیوار قلبم. کاش برایم می‌نوشتید تا بدانم چه بگویم. آخر یک لبخند شما، یک پاسخ سرد، یک نه گفتن دوباره، یک کلمه حتا، برایش کافی است تا بخوابد باز چند صباحی چون کودکی بازیگوش گوشه‌ی قلبم. اما شما آن دورها، پشت سرزمین‌های بی‌نام و نشان باشید و فقط باشید، بخوانید نامه‌هایم را و فقط بخوانید، در دل بخندید و فقط بخندید. من به یک لبخند کوچک شما ماسیده بر لبانتان، به عاشقانه‌های بی‌پایانم؛ قانع‌ام.

+ گوش کنید:
چی بگم؟. مرضیه

Send   Print

Barack Obama
فکر می‌کنم با انتخاب اباما در جهان خون کمتری ریخته خواهد شد. جنگ‌های کمتری رخ خواهند داد و دنیا مکان بهتر و آرام‌تری برای زندگی خواهد بود.
Send   Print

امشب دوست‌پسرش مهمانش است. پس من نباید مزاحمشان بشوم. اصلن هم فکر نکنم که الان چکار می‌کنند. باید مثل یک دوست خوب سرم را گرم کنم و آرزو کنم به بانو خوش بگذرد. راستش خیلی‌ها فکر می‌کنند این کار سختی است، اما خیلی وقت است که کلمه‌ی غیرت و تعهد برایم معنی مضحکی دارد. بچه‌‌های کوچولویی مثل ما اختیار دارند روابطشان را خودشان تعیین کنند، و با کسانی که دوست دارند بازی کنند. کسی حق ندارد برای دیگری مرزی قایل شود. باید فکر کنیم دوستانمان آن کاری را انجام دهند که بیشتر بهشان خوش می‌گذرد. یاد Gloomy Sunday می‌افتم و آن دیالوگ محشر‌اش در بازار میوه‌فروشان بوداپست: داشتن کمی از وجود بانو بهتر از نداشتن‌اش است.

Send   Print
I'm not a w.hore. I've been fu.cked around a lot, but I'm not a w.hore.

+ All About My Mother

Send   Print

داستان‌های ناتمام بیژن نجدی تمام شد. روایت آرام چرکنویس زیر دست نجدی در شب‌های گرم تابستان. به همت همسرش پروانه محسنی آزاد جمع آوری شده است و حالا به راحتی می‌توان دریافت که داستان‌های مجموعه‌ی یوزپلنگان قبل از ویرایش نهایی توسط نویسنده به چه شکل بوده‌اند. دو ویرایش خام از داستان سه‌شنبه‌ی خیس در این کتاب می‌خوانیم که نشان می‌دهد روایت خیس این سه‌شنبه چگونه شکل گرفته و کامل شده است.

داستان‌های ناتمام
نشر مرکز
قیمت: 2000

Send   Print
Beauty, bravery, and brains. What a catch. You also have a nice willy, and I hope to dream about it.

+ Head in the Clouds

Send   Print

از خودم پرسیدم چرا وقت خداحافظی دلم می‌گیرد و بغض می‌کنم همیشه؟ یک نفر آن پایین جواب داد چون من عاشق دیدن آدم‌های جدید و رابطه‌های آبی‌ام. من برای سلام و آشنایی ساخته شده‌ام نه خداحافظی. از جدایی، از دوری، از گفتن خداحافظ متنفرم.

Send   Print

یکی از ویژگی‌های همه‌ی دیکتاتور‌ها در طول تاریخ این بوده است که خود را نماینده‌ی خدا روی زمین می‌دانسته و می‌دانند.

Send   Print

بعضی از آدم‌بزرگ‌ها با دوستی‌هایشان طبق قانون همه یا هیچ رفتار می‌کنند. یا همه‌ی یک نفر مال آنها می‌شود یا هیچی از او. عادت ندارند دوست‌هایشان را قسمت کنند. حسودی‌شان می‌کند. آدم‌ها را ملک خودشان می‌دانند. یا دوست دارند تمام روز با تو باشند و دایم از کارهایت سوال و جواب کنند، یا اینکه عطای تو را به لقایت می‌بخشند. نمی‌دانند می‌شود با یک دوست از کتاب حرف زد، با یکی مسافرت رفت، با یکی سک.س کرد، با آن‌یکی از سینما صحبت کرد. نمی‌دانند هیچ‌کس کامل نیست و نمی‌تواند همه‌ی آنچه آنها می‌خواهند را در خود داشته باشد. نمی‌توانند وجودشان را بین عده‌ای تقسیم کنند و از دوستی‌‌های کامل و متعدد با افراد مختلف لذت ببرند. وقتی صددرصد ظرفیت وجودشان را به یک نفر می‌بخشند، دیگر جایی برای دیگران نمی‌ماند. نمی‌توانند احساس کنند جنس دوستی‌های مختلف با آدم‌های گوناگون متفاوت است، و رابطه با هر انسان جدیدی، پنجره‌ای تازه‌ است به روی دنیایی ناشناخته.

بعضی از آدم‌بزرگ‌ها ظرفیت دوستی‌شان با زمان رابطه‌ی عکس دارد. اگر چند سال تو را نبینند فراموشت می‌کنند و تمام خاطره‌هاتان با هم خاکستر می‌شود. دیگر مثل سابق نمی‌شود روی آنها حساب کرد. نمی‌دانند زمان و فاصله، دوستی‌های واقعی را هیچ‌وقت کمرنگ نمی‌کند.

بعضی از آدم‌‌بزرگ‌ها در دلشان فقط یک جعبه‌ی صد واحدی دوستی دارند که بنا به رتبه‌بندی ذهنی خودشان بین دوستانشان تقسیم می‌کنند. هرچه صمیمی‌تر باشد واحد‌های بیشتر را به او اختصاص می‌دهند. بعضی دیگر چندین جعبه‌ی صد واحدی دارند که به همه‌ی دوستانشان همه‌ی صد واحد را هدیه می‌دهند و به عهده‌ی او می‌گذارند که چقدر از ظرفیت جعبه را استفاده کند.

بعضی از آدم‌بزرگ‌ها کوچکترین و بی‌مقدارترین پالس‌های مثبت تو را و کوتاه‌ترین جمله‌ات را در ستایش دوستی‌تان، از ته دل درک می‌کنند و با آن به اوج می‌رسند. بعضی دیگر بلندترین عاشقانه‌ها و زیباترین جمله‌هایت را هم بی‌پاسخ می‌گذارند. احساس می‌کنی با یک دیوار آجری صحبت می‌کنی. گاهی آنقدر برایشان بی‌اهمیت است که لبخندی بی‌معنی تحویلت می‌دهند و اینجاست که با تمام وجود درک می‌کنی، به شعورت و قلبت کسی دارد توهین می‌کند.

آدم‌بزرگ‌ها عجیب‌اند. عجیب‌تر از آنها رابطه‌هایشان است. گاهی آنقدر مبهم و پیچیده می‌شود که خودشان هم سر از کار دوستی‌هایشان در نمی‌آورند. عادت ندارند شفاف باشند. فایل‌های باز شده و معطل‌مانده در رابطه‌هایشان بسیار دارند. یک دفترچه‌ی کوچک دارند که اشتباه دوستانشان را در آن می‌نویسند تا به موقع تلافی کنند. در اولین فرصت برای رسیدن به آنچه دوست دارند از عشق صحبت می‌کنند. عشق ترجیع‌بند کلامشان است. ابهت این کلمه را و فاصله را تا جایی که بشود آن را به زبان آورد درک نمی‌کنند. آدم‌بزرگ‌ها عجیب‌اند. به جای لذت بردن از دوستی‌هایشان، آنها را درجه‌بندی می‌کنند.

Send   Print

پول نفتی که به خانه رواست به حزب‌الله و حماس و بولیوی و ونزوئلا و شورشی‌های عراقی و جهاد اسلامی و روسیه و اسماعیل هنیه و دار و دسته‌اش حرام است.