Send   Print

من ترجیح می‌دهم فعال حقوق زنان نباشم، وکیل حقوقی دادگاه نباشم، روزنامه‌نگار نباشم، اکتیویست و فعال حقوق بشر نباشم، طرفدار برابری حقوق زن و مرد نباشم، فعال حقوق کارگران نباشم، وکیل دادگاه‌ها و اعدام‌های غیرقانونی کودکان نباشم، اما تنها بدانم نظرات و تفکرات فاطمه رجبی و پروین احمدی‌نژاد و امثال ایشان را نباید به تمام دختران و زنان آزادی‌خواه سرزمینم تعمیم بدهم.

+ در پاسخ به متن زیر:
آب در خوابگه مورچگان

Send   Print

بعضی رابطه‌ها با یک نگاه آغاز می‌شوند و با یک سکوت تمام. فقط یک نگاه و یک سکوت. به همین سادگی.

Send   Print
بانو لولیتا:

موضوع این نیست که دل شما اصلن برای من تنگ نمی‌شود. حتا این نیست که گاهی احساس می‌کنم جنس دل شما از سنگی یخی از تکه‌ای خشت بی‌احساس است. کاش می‌دانستید موضوع این نیست که با بوی اقاقیاهای این شب‌های زیبای اردی‌بهشت شما یاد دستان من نمی‌افتید و من در ذهنم لبخند شما را کودکانه و ناشیانه می‌سازم. موضوع این نیست که شما دل یک پسر کوچک لیبرال (که به آزادی شما افتخار کند و لباس‌های زیبایتان را برای پسرهای دیگر ستایش کند و از تماشای آرایش صورت شما در آینه برای مهمانی از ما بهتران - که اجازه ندارد همراه شما باشد- لذت ببرد) را هم نتوانستید بیش از چند ماه تسخیر کنید. موضوع تنها اینست که من از اعماق قلبم ایمان دارم وقتی دوستی اولین دروغ را به زبان آورد حتا اگر به بغض‌های شما نخندیده باشد؛ رابطه‌اش را چون قاصدکی در باد رها کرده است. دستان بی‌قاصدک برای من، چون دوستی‌های همراه با دروغ، چون چشمان همراه با شک، چون بوسه‌های بی‌احساس و چون نگاه‌های بی‌احترام؛ بی‌ارزش‌اند.

Send   Print

این روزهای اردی‌بهشتی به دنبال چشمی هستم که بشود به همان راحتی که در دریای نگاه بانو الف غرق می‌شوم در آن غوطه‌ور شوم. خواست غرقم کند. خواست غرقم نکند. کسی نیست. درد اینجاست.

Send   Print

+ ما دیگر نیازی نداریم برای نشان دادن دلایل این وضع به جای دور یا تحلیل های پیچیده برویم. کافی است به زندان ها نگاه کنیم و ببینیم چه تعداد از خدمتگزاران و روزنامه نگاران و زنان و مردان کارآمد کشور را به بهانه های واهی راهی زندان کرده ایم و پروژه ی اعتراف گیری راه انداخته ایم.

+ بنده چشم اندازی برای آزادی مطبوعات و رسانه ها آنچنان که در قانون اساسی آمده است نمی بینم فلذا باید علاقمندان به جنبش سبز خود را با شرایط موجود تطبیق بدهند و در همین شرایط سخت، راه هایی را برای بسط آگاهی و گسترش رسانه ها پیدا کنند. گذشته از آن همه ی ما امروز باید در محیط فعالیت و خانه ی خود یک رسانه باشیم.

+ هر منفذی که بسته می شود بلا فاصله باید پنجره های دیگری گشوده شود. هر روزنامه ای که بسته می شود، راه انتشار یک روزنامه ی دیگر در چهارچوب قانونی جستجو شود. هر وبلاگی که بسته می شود ده ها وبلاگ دیگر برای دفاع حقوق مردم باید راه اندازی شود. این تنها راه است و ما بیشماریم و ما می توانیم این کار را انجام دهیم. باید توجه کنیم راه کوتاه نیست. ما باید یاد بگیریم که فعالیت های بحق سیاسی خود را با زندگی روزمره ی خود در این جا و آن جا توامان اداره کنیم. عظمت جنبش از ابتکار افراد معدودی نابغه برنمی خیزد. عظمت جنبش از فعالیت انسان های بی شماری ناشی می شود که آشکار و پنهان در حدی که می توانند در گشوده کردن این راه به آینده ی سبز کمک می کنند.

+ ما می خواهیم از کرامت ذاتی انسان ها دفاع کنیم. ما می خواهیم مفهوم ملت ایران مساوی یک پادگان و یا یک گروه اندک تلقی نشود. ایران یعنی بیش از هفتاد ملیون شهروند آزاد و با فرهنگ و اعتقادات رنگارنگ. ما از این کثرت و تنوع نمی ترسیم.

+ اگر می گویید حکومت نوکر مردم است، نوکر ولی نعمت خود را نمی کشد، آزار نمی دهد، او را به زندان نمی اندازد، او را محدود نمی کند و خواسته های خود را به نام خواسته ی مردم مطرح نمی کند. شما بگذارید برای آنکه صدا و سیما رسانه ی ملی باشد، ملت بیاید در آن رسانه صحبت کند. نه آنکه حتی یک مناظره ی ساده و کنترل شده را طاقت نیاورید.

+ حکومت باید همیشه به فکر زلزله ی پایتخت باشد، نه آنکه خوابنما شود که زلزله ای بزرگ در راه است. در حالی که دولت مدیریت و قدرت جابجایی حتی چند هزار نفر در تهران را ندارد، نباید با لفظ آمرانه از خروج پنج ملیون نفر از مردم تهران صحبت کند. شما اول نم نم ببارید و سپس غرش رعد و برق را داشته باشید.

+ فکر نکنیم مردم گفته ها و اعمال ما را فراموش می کنند. مردم حتی نسبت به سرنوشت کرم ها و لاک پشتی که به فضا حساسند و می خواهند بپرسند نتایج تحقیقات در مورد این حیوانات بی گناه به کجا انجامید.

+ متن کامل

Send   Print

با بعضی‌ها وقتی می‌خوابی فقط جسم‌ات ارگاسم می‌شود، بعضی دیگر هستند که فقط یک چای یا قهوه‌ی عصرگاهی، یک نامه، یک نگاه با چشمانشان، چند جمله صحبت کوتاه یا شنیدن صدایشان، برایت کافی‌ است تا تمام وجودت و زندگی‌ات ارگاسم شود.

Send   Print

غصه نخور. این روزها هم می‌گذرند. هرچند تیره هرچند تار. این آسمان بارانی هم که ببارد بعد رنگین کمان سبز را می‌خندیم در شهر. بگذار این رعد و برق و این تندر سیاه چند صباحی ببارد و بگرید بر آرزوهای سبز ما، دیوهایی که بر رویاهای فرشتگان می‌خندند بر رگ حیات خود تیغ استبداد می‌کشند. به خنده‌هایشان بغض نکن. امیدوار باش. سعی کن بخندی. امید من، امید تو، یکی شکوفه‌است در میانه‌ی این کویر تنهای خسته‌. امید ما، یکی کبوتر آزاد است بر آستانه‌ی این زندان بزرگ نامرئی. بخند با من. دستت را به من بده. ما دیروز که نه، امروز که نه، فردا هم بیشماریم هنوز. دیو سیاه از بغض ما قهقهه خواهد زد. دستم را بگیر و برق امید را در چشمانت بر آسمان ماتم‌زده‌ی این شهر خاکستری ببار. ما پیروزیم و هیچ وقت مثل این روزهای بهاری و سبز هشتاد و نه، امید در گلدان ترک خورده‌ی دلم نداشته‌ام.

Send   Print
شاید اعتقادی به یک رای گیری اینترنتی نداشته باشید. اما گاهی لازم هست برای دوباره برگشتن به تیتر اول روزنامه‌ها و اخبار جهان فریاد سبز خود را به گونه‌ای دیگر به گوش جهان برسانیم. و فکر کنید تعیین موثرترین فرد جهان در سال 2010 و انتخاب سبزترین ایرانی سال چه غم بزرگی را در دل دیکتاتور و کودتاچی می‌اندازد. گاهی اوقات لازم است بر پشت بام فریاد کنیم، گاهی در خیابان بجنگیم و گاهی در جبهه‌ای که کاملن در دست ماست. دنیای آنلاین ایرانی هرچند با سرعت کم اما کاملن سبز است. پس این جوی باریک اطلاعات و آزادی را غنیمت بدانیم و برای فریاد زدن نام میر حسین بار دیگر چون شب‌های تابستان نشان دهیم ما بیشماریم.

و این شاید به خاطر نگاه آخر ندا باشد یا صورت غمگین امیر جوادی فر یا اشکان و سهراب یا زندانیانی که سبزند هنوز و گمنام. شاید به خاطر بهزاد نبوی و خنده‌هایش یا تاج‌زاده یا عرب سرخی باشد. شاید به خاطر آن دو جوان بی‌گناهی باشد که اعدام شدند تا عده‌ای بترسند. شاید برای تمام زندانیانی باشد که کسی نامشان را نمی‌داند و هر شب در آرزوی دنیای بیرون و دوباره دیدن فرزندانشان چشم بر هم می‌گذارند. ظلمی بزرگ بر ما رفته است. دستان هم را بگیریم و چون زنجیره‌ی سبز فراموش‌نشدنی تجریش تا راه‌آهن باز هم سبزی دل‌هایمان را با شکوفه‌های بهاری اش به رخ‌شان بکشیم. که اینجا دیگر کسی رایمان را نخواهد دزدید.

+ اینجا رای دهید:

پ.ن. میر حسین موسوی اکنون در رتبه‌ی سوم لیست دویست نفره قرار دارد. رای گیری تا پنجشنبه 9 اردی‌بهشت یا 29 آوریل باز خواهد بود.

Send   Print

همیشه نامه‌هایم را آهسته باز می‌کنم. می‌دانم در خیلی‌هایشان دل، پیچیده است. گاهی وقتی پستچی نامه‌ای چون متن زیر را برایم می‌آورد که نمی‌دانم در جوابش چه بنویسم. آنقدر نگاهش می‌کنم که ورق‌هایش زرد می‌شوند.


salam mr dreamy

chan vaghty ast ke az evin bargashteam o aanja delam baraye neveshtehayetaan lak zade bood ghabl az inke weblogetan raa bekhanam fekr nemikardam pesari mesele shoma aslan vojood dashtebaashad ...

پ.ن. لطفن از این نوشته تلقی خودستایی نکنید. ممنونم.

Send   Print

تگرگ‌ها بر سقف ماشین چون نیزه‌ی چشمان تو بر قلبم فرود می‌آمدند، من اما تنها خواستم بگویم تو را قدر تمام دانه‌های تگرگ امشب دوست دارم هنوز و هنوز.

Send   Print

داشت آماده می‌شد برود مهمانی. پسرهای دیگر دعوتش کرده بودند. او هم همه‌ی دوستانش را خبر کرده بود که امشب بروند باغ آن پسرهای ناآشنا. همیشه خودم را سرزنش می‌کنم که زیاد اهل مهمانی گرفتن و غریبه‌ها و دخترها را دعوت کردن نیستم. من یک چای خوردن ساده را تنهایی و دو نفره با دوستم به همه‌ی آن مهمانی پر از غریبه‌های مست ترجیح می‌دهم.

داشت با فرچه‌ای گونه‌هایش را قرمز می‌کرد. زیباتر شده بود. دلم خواست بغلش کنم. انکار نمی‌کنم حسودی‌ام شد. به همه‌ی آن پسرها که دوست من را می‌دیدند. می‌توانستند با او نوشیدنی بخورند و مست کنند و برقصند. گفتم: لازم نیست زیاد آرایش کنی. تو همینطوری خوشگلی. حرف‌هایم را انگار نشنید و به کارش ادامه داد. گفتم: منم می‌یام. می‌تونم بیام؟ به اونا بگو من دوستتم. گفت: تو که دعوت نیستی. نمی‌تونم ببرمت. حرف دیگری نزدم. جوابم را گرفته بودم. گرچه قبل از گفتنش پاسخم را می‌دانستم.

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد زمان کش بیاید و تو در یک اسلوموشن طولانی کاری نکنی جز نگاه کردن. دلم می‌خواست فقط نگاهش کنم. که چطور رژگونه‌ها را پخش می‌کند و چطور با دقت چشم‌هایش را ریمل می‌زند. دوست‌داشتنی تر بود. وقتی چیزی داری که برایت عزیز است و برای چند ساعت باید آن را سخاومتمندانه ترک کنی دلت و پاهایت راضی به رفتن نمی‌شوند. دلم خواست بوسش کنم. بگویم خوش بگذرد. نه بوسش کردم و نه آرزوی شبی خوش. می‌دانستم با آرزوی من چیزی برایش عوض نمی‌شود. در را که بستم فکر کردم چقدر این روش زندگی که من انتخاب کردم سخت است. گاهی دلم می‌خواهد یک دوست دختر داشته باشم و همه جا همراهش باشم و همه ما را با هم بشناسند و زندگی را مثل دیگران آسان و آرام بگذرانم. اما من گویا راه سخت‌تر را انتخاب کرده‌ام.

Send   Print

همه چیز از روزی شروع شد که هوا سرد بود و تو به بغض من خندیدی. تو نمی‌دانستی همیشه دورترین فاصله‌ها با اولین قدم آغاز می‌شوند.

Send   Print
این روزها اگر در کویر شهر فرشته‌ها که هر چند سال قطعه‌ای چون ستاره‌ی دنباله‌دار هالی بر آسمانش می‌درخشد آوازه‌خوانی چون شهرزاد سپانلو وجود داشته باشد، باید خوشحال بود. گرچه ستاره‌ی دنباله‌دار هالی که از آسمان عبور کرد باید منتظر نشست تا شاید در میان موزیک فله‌ای بی‌محتوای مشتری پسند تقلیدی چیزی قابل گوش دادن پیدا شود. اما آسمان صدای سپانلو ستاره باران است. اگر دنبال دلیلی محکمی برای دوست داشتن او هستید باید بدانید که او ثمره‌ی ازدواج محمدعلی سپانلوی شاعر و پرتو نوری علای نویسنده و شاعر است. او به راستی استعداد هنری مادر و پدرش را به خوبی و روشنی در صدایش به رخ می‌کشد. باید سال‌ها بگذرد تا باز خواننده‌ای بتواند ترانه‌ای در سطح میرداماد او با شعری از پدرش بخواند. او علاوه بر اینکه یک خواننده‌ی نوگرا و بی‌مانند موزیک ایرانی در غربت است، مادری است برای دو فرزندش و یک بلاگر فعال و هنرمند اجتماعی که من کمتر در میان ایرانیان سراغ دارم.

+ شهرزاد سپانلو چهار سال پیش در سرزمین رویایی
+ لطف شهرزاد سپانلو به سرزمین رویایی
+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید:
میرداماد اعتراض - Young Bran hifi ندای ایران

+ ببینید: میرداماداعتراضبا تواز من تا منتو

+ شهرزاد سپانلو درباره‌ی سرزمین رویایی
+ کلیپ جدید ندای ایران با صدای شهرزاد سپانلو ( برای دانلود با حجم بالا )

Send   Print

گاهی عصرهای بهار، از خودم می‌پرسم با چه کسی ازدواج خواهم کرد؟ کسی در دلم جواب می‌دهد: آنکه برای روح‌ات بیشتر از جسم‌ات ارزش قائل باشد.

گفتند: یافت می‌نشود گشته‌ایم ما
گفت: آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست
" مولانا "

Send   Print

راستش را بخواهید همیشه گروهی از پسرها قربانی این حقیقت تلخ می‌شوند که چون وضعیت کلی بی‌عیب و نقصی دارند مورد ازدواج باشند و در آب نمک دخترها بخوابند به زور. بنابراین ترجیح کلی دخترها اینست که تفریح و شادی‌ها را با گروه پسرهای بد و کثیف ( این تقسیم بندی نسبی است ) انجام دهند و مستی که از سرشان پرید و با نگاهی به آینده برای تشکیل زندگی، خبری از گروه مورد ازدواج بگیرند. گروه قربانی داستان ما، تحصیل‌کرده و مودب است، کمتر پارتی دعوت می‌شود، بچه مثبت است و روزش با خواندن اخبار آنلاین هدر می‌شود، خیلی وقت‌ها حتا فراموش می‌شود، دست و پا می‌زند تا توجه دختر رفته با پسرهای بد را جلب کند، او یک قربانی خاموش روابط بیمار در جهان سوم است. او تنها کسی است که دخترها مقابلش مریم مقدس می‌شوند.

+ با گرامافون قدیمی سرزمین رویایی گوش کنید: Butterfly. Kevin Kern
+ مرتبط: دو سال قبل درسرزمین رویایی ( نظرات خوبی نوشته شده برایش): غم بهاری

Send   Print

قلبم به انگشتان باریک و لاغرم حسودی می‌کند. چرا که سهم آنها از تو دستانت و بدن‌ات، و سهم قلبم تنها دلتنگی روزهایی که تو نیستی.