Send   Print

بعضی شب‌ها مثل امشب به طور اتفاقی همه‌ی دوستانت با پارتنر‌های دیگرشان قرار است شب را بگذرانند و خودت می‌دانی که نباید مزاحمشان بشوی. بنابر‌این زندگی به سبک من گرچه مزیت‌های خاص خودش را دارد، گاهی وقت‌ها هم مثل امشب احساس تنهایی می‌کنی. بهترین کار در چنین شب‌هایی تمام کردن رمان نیمه‌تمام قبلی است یا شاید تمرین کردن ترانه‌ی Yesterday بیتلز با سوت.

سوت زدن به بالارفتن از درخت می‌ماند با این تفاوت که همیشه و همه جا می‌توانی سوت بزنی اما پیداکردن یک درخت که از آن بتوانی بالا بروی همیشه مقدور نیست. شاید باید تمام ترانه‌های بیتلز را با سوت اجرا کنم یا از تمام درخت‌های جنگل گلستان بالا بروم تا فردا شود.

Send   Print

کتاب فقط عشق، قطعن انتخاب اول من در ژانر کتاب‌های خودشناسی نیست؛ اما یکی از بهترین‌های آنهاست. یک سری دستورالعمل ساده که خواندن آنها بسیار راحت، اما عمل کردن به آن دشوار است. باید جمله‌های کتاب را باور داشت تا به نتیجه‌ی نهایی برسیم. و آنها که خود این شیوه را در زندگی دنبال می‌کنند خواندن این کتاب برایشان مثل خواندن دفتر خاطراتشان آشناست.

جرالد جمپالسکی و دیان سیرسیونه
ترجمه‌ی: فریبا مقدم
انتشارات: حمیدا
قیمت: 2500

Send   Print

عمو نوروز خورجین کهنه‌اش را به شانه‌اش انداخت و با عصای پیرش ده به ده و شهر به شهر درختان را از خواب بیدار می‌کرد.

Send   Print

امروز رفتم تا تقویم دیواری مائده‌های زمینی مریم زندی را برای آشپزخانه بگیرم. کتابفروشی مورد علاقه‌ام نداشت. با همکارش تماس گرفت و از او پرسید که دارد یا نه؟ به همکارش سپرد که یکی برای من نگاه دارد و بعد کمی در چشمهایم نگاه کرد و بسته‌ای پر از کتاب به من داد و گفت اگر می‌روی و تقویم‌ات را می‌خواهی بخری این کتاب‌ها را هم بده به همکار من.

من تعجب کردم که چرا نه اسم من را پرسید نه تلفنی گرفت و تنها به نگاهش و حس درونی‌اش اعتماد کرد. گاهی وقت‌ها باید کرکره‌ی عقل را پایین بکشیم و با عصای سفید حس قلبی‌مان جلو برویم. هر چقدر بیشتر از این حس و عصای سفیدش استفاده کنیم در آن ماهرتر و حرفه‌ای‌تر خواهیم شد.

Send   Print
هر کس زندگی را از چشم خود می‌بیند. آن گونه که او نگاه می‌کند به دنیا، به شادی، به غم، به سیاست، به سینما و ادبیات و فلسفه؛ آن گونه که ما نگاه می‌کنیم به دنیا، منحصر به فرد و یگانه است.

+ سایز بزرگتر را اینجا ببینید.

Send   Print

تصور کن هر روز ما یک رفتار خوب از هم یاد بگیریم. تصور کن هر روز آدم‌های خوب به هم یک کتاب خوب، یک فیلم خوب، معرفی کنند، یا شاید یک موزیک خوب و یک جمله‌ی خوب. تصور کن رفتارهای اشتباه خود را به باد بسپریم، تصور کن هر روز به هم یک کافه‌ی خوب، یک صندلی دنج برای فکر کردن معرفی کنیم. تصور کن هر روز بیشتر و بیشتر یاد بگیریم که آنچه هستیم اگر بخواهیم قابل تغییر است و می‌توانیم بهتر و بهتر باشیم. تصور کن یک جزیره بسازیم پر از آدم‌های خوب و کتاب‌های خوب و فیلم‌های خوب و صندلی‌های چوبی دنج زیر سایه‌ی اردی‌بهشت ماه برای فکر کردن.

تصور کن با اینکه از هم دوریم و یکدیگر را ندیده‌ایم اما از هم یاد بگیریم و از این یاد گرفتن خجالت نکشیم. تصور کن هر شب قبل از خواب به این فکر کنیم امروز چه رفتار‌های خوبی به دوستان خوبمان در دنیا یاد داده‌ایم و چه از آنها آموخته‌ایم. این جزیره‌ی آدم‌های خوب یک ایده‌ی عملی است و یک روز برآورده خواهد شد. آن وقت دیگر به ما چه ربطی دارد آدم‌های کثیف و سیاه در لجن‌زار افکارشان برای چه دست و پا می‌زنند. ما روی ننو‌های خود تا ابد تاب خواهیم خورد. کتاب خواهیم خواند، فیلم خواهیم دید و شعر‌ها را بلند بلند آواز می‌کنیم و موزیک خوب گوش خواهیم کرد. تا همیشه . باور کن.

+ گوش کنید:
Paul MCCartney. Somedays

Send   Print

من با رسمی‌ترین لباس و تعارفات وارد جلسه شدم و تو را دیدم که پشت میز نشسته بودی و در نهایت آداب و ادب و احترام جلسه را شروع کردی. هیچ کس متوجه رنگ نگاه‌های من و تو نمی‌شد و این بسیار هیجان‌انگیز بود. هیچ کدام از مردان و زنان باوقار و رسمی این میز در این جلسه‌ی لعنتی نمی‌فهمیدند که ما چگونه با هر نگاه چندین جمله صحبت می‌کنیم.

من به یاد اروتیک‌ترین زمزمه‌های تو می‌افتادم که دیشب در آغوشم می‌گفتی و زیباترین ناله‌های دنیا، و با هر ضربه‌ی من کمی بالا و پایین می‌رفتی و اکنون در این لباس رسمی مقابل من نشسته‌ای. و ما چقدر لذت می‌بریم از این مراسم خشک و حرف‌های پوچ بعد از یک شب طولانی و گنگ، غرق در خلسه‌ی شراب و داغ در دَوَران آغوش هم و گیج از لرزش آرام دست‌هایمان، روی آهن گداخته‌ی تن‌هایی که پستی و بلندی‌هایش برایمان آشناست.

+ برای بانو الف

Send   Print
نهمین دوسالانه بین المللیِ چاپ در فرانسه اختصاص دارد به هنر چاپ کشور هندوستان. صد و سی اثر از چهل و نه هنرمند هندی در کنار آثار دوازده هنرمند از کشور فرانسه به نمایش در خواهد آمد. این نمایشگاه از روز اول آپریل تا دوازدهم جولای سال ۲۰۰۹ درمجموعه شخصی مادام الیزابت واقع در ورسای برگزار خواهد شد و ورود برای عموم آزاد است.

اسامی شرکت کنندگان کشور فرانسه در این نمایشگاه عبارتند از :

Emmanuelle AUSSEDAT-DOERR
Muriel BAUMGARTNER
Christine BOUVIER
Pierre COLLIN
Yaiza GARCIA
Géraldine GARÇON
Marc LOISEAU
Olivier MORIETTE
Isabel MOUTTET
MUZO
Dominique NEYROD
Marjan SEYEDIN

Domaine et Orangerie de
Madame Elisabeth, Versailles

Du 1er avril au 12 juillet 2009

Send   Print

صحبت‌های نوروزی اوباما همه‌ی ایرانیان را در هر کجای دنیا متحیر و شگفت‌زده کرد؛ گرچه با پاسخ داده شده از سوی حاکمان ایران، کسانی که اهل فکر و اندیشه‌اند به راحتی فرق یک فارغ‌التحصیل علوم سیاسی هاروارد را با طلبه‌های آموزش دیده‌ی حوزه‌های علمیه متوجه شده‌اند. در دوران بحران اقتصادی کنونی وقتی قدرتمندترین و فرهیخته‌ترین ریس‌جمهور، دستش را برای صلح دراز می‌کند، صحبت از دشمن ( به تکرار کلمه‌ی دشمن از سوی دیکتاتور‌ها تا‌کنون دقت کرده‌اید؟ ) و گوی طلای پرتاب شده در زمین ایران را با عجله و بدون فکر دوباره پرتاب کردن به زمین حریف، بی‌خردی و بی‌فکری حاکمان ایران را می‌رساند. گرچه همیشه در طول تاریخ همه‌ی دیکتاتورها به یک دشمن فرضی برای توجیه ناکارامدی و بحرانی جلوه‌ دادن وضعیت کنونی برای سلطه بر مردم نیاز داشته‌اند اما تاریخ در آینده از نطق زیبای اوباما و حرکت سنجیده و معقول وی یاد خواهد کرد. ایرانیان ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید: زمستان تمام خواهد شد و روسیاهی به ذغال می‌ماند.

+ افکار: پیام نوروزی اوباما
+ World reaction to Obama´s (Norooz ) message to Iran

Send   Print

در بعضی از کشورها و سرزمین‌ها انسان‌ها حقوقی دارند که اگر کسی آنها را زیر پا بگذارد می‌شود به دادگاه شکایت کرد و حق را باز پس گرفت. در بعضی دیگر قانون جنگل حق اعتراض را از تو می‌گیرد و نمی‌دانی شکایت قاضی را نزد که ببری. در بعضی از کشورها جان انسان‌ها، آرزوهای آنها، رویاهایشان، گذشته‌شان و آینده‌شان برای حکومت مهم است و هزینه‌بر. بعضی دیگر خیر. جان انسان‌ها، با ارزش لاشه‌ی سگ‌های ولگرد افتاده کنار جاده در شب‌های مه‌آلود سرد وهم‌ناک یکی ست. درد این است.

+ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷: امید رضا میرصیافی نویسنده وبلاگ روزنگار به دوسال و نیم زندان محکوم شد
+ ویکی پدیا: امید رضا میرصیافی
+ ایرانیان انگلستان: اميد رضا ميرصيافی روزنامه نگار و وبلاگ نويس در زندان اوين جان باخت
+ رادیو زمانه: واکنش‌ها نسبت به جان باختن میرصیافی
+ رادیو زمانه: بوی عیدی و عید بدون امید
+ رادیو زمانه: فلسفه‌ی زندان، انتقام‌گیری نیست

Send   Print

بوی عیدی
بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو
بوی یاس جا نماز سفره‌ی مادربزرگ

با اینا زمستون و سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم

شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده‌ی لای کتاب

با اینا زمستون و سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم

فکر قاشق‌زدن دختر ناز چشم‌سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه‌ها

با اینا زمستون و سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم

عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک‌شده لای کتاب

با اینا زمستون و سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم

بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم‌شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی

با اینا زمستون و سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم
با اینا بهارو باور می‌کنم !


ترانه: شهیار قنبری
آهنگساز: اسفندیار منفردزاده
خواننده: فرهاد
+ گوش کنید

نوروزتان مبارک

+ عکس: حضرت سیزیف که دیگر در فلیکر نیست.
+ بهار دلنشین. استاد بنان. گوش کنید

Send   Print

بیست و نه اسفند برای خیلی از ایرانیان مترادف است با اسم یک نفر. فقط یک نفر. و هیچ کس شک ندارد که او دکتر محمد مصدق است. که تاریخ سرزمین ما از او به نیکی یاد می‌کند و بزرگ داردش و بر پیشانی‌‌اش مهر افتخاری نصیب کرده.

شاید از بخت بد و شاید از فکر‌های کوتاه و ذلیل حکومت‌چیانی بوده که پنجاه سال بعد از مصدق نفت ملی او را می‌خواستند پای سفره‌ها بیاورند و نام او را از دل‌ها پاک کنند. تاریخ دلیل دارد برای بزرگی مردان و زنانی که از خودشان گذشتند تا این سرزمین آباد شود. دلیلی که هر کس را یارای درک آن نیست. به آسانی نمی‌شود بر صفحات دل مردم نشست هر چند با چند بخشنامه می‌شود به راحتی بر صفحات تقویم جا خوش کرد.

و حالا نیم قرن بعد از آن واقعه او را کسی نیست نشناسد اگر وجدان عادلی بر دل داشته باشد. اما هنوز بعد از نیم قرن هیچ خیابانی هیچ میدانی به نام و هیچ مجسمه‌ای و بزرگداشتی برای او در سرزمین‌اش به یادش برپا نمی‌شود. این رسم رژیم‌هایی است که خود را نماینده‌ی خدا می‌دانند و تمام دنیا و انسان‌ها را به خوب و بد تقسیم می‌کنند. تاریخ از زمانی شروع می‌شود که اینان بر قدرت بوسه زدند. و مردان بزرگ تاریخ ایران چه ستارخان چه باقرخان چه امیرکبیر چه کوچک جنگلی همه پشت گردوغبار فراموشی و غضب این سیه دلان قرار دارند. چه برسد به مصدق که بزرگ بود و بزرگ ماند. یادش گرامی و نامش بلند باد.

+ نامگذاری خيابان مصدق منتفی شد

Send   Print

اول. حزبی تاسیس کرده‌ام که تنها هدفش مخالفت با گودربازی و سایر مسایل مشکوک وابسته به آن است. پارسال مدت کوتاهی فقط توانستم گوگل ریدر را تحمل کنم و بعد از آن ترجیح دادم مثل یک آدم محافظه‌کار بلاگ‌ها و سایت‌ها را باز کنم و خودم بخوانمشان. گودر، خواندن‌ها را سطحی و عجول می‌کند. باید آن شمارنده‌ی لعنتی بالای آن را به صفر نزدیک کنی و برای من که جذابیت ندارد. دیدن فضای خود سایت‌ها و بلاگ‌ها و چرخیدن روی لینک‌ها اطراف لطفی دارد که گودرباز‌ها از آن غافل‌اند. این حزب عضو می‌پذیرد.

دوم. به پای بلاگرولینگ سوختیم و ساختیم. مشکل گوگل‌خوان این است که فقط ستونی تنظیم می‌شود و لینک‌ها با خط فاصله کنار هم چیده نمی‌شوند. حالا دوستی قرار است ببیند می‌شود همان بلاگرولینگ لعنتی قدیمی را درست کرد یا نه؟ لینک‌های ستونی را دوست ندارم آخر.

سوم. چند ماهی است چک کردن بالاترین را کنار گذاشته‌ام. به گمانم این سایت بیشتر وقتم را تلف می‌کرد و باید کلی بالا و پایین می‌کردی مگر زیر لینک‌های زرد مطلب بدرد بخور پیدا می‌کردی. با این همه کلی احترام برای دوستانم، بانیان سایت بالاترین قایلم و این سایت را برای کسانی که منابع خوبی برای وقت گذرانی ندارند مناسب می‌دانم.

چهارم. روزهای آخر اسفند را و نوروز را با همه‌ی دنیا عوض نخواهم کرد. خانه‌تکانی را و شور و شوق کم یا زیاد مردم جلوی گل‌فروشی‌ها برای خرید سبزه و ماهی قرمز و هفت‌سین. ایران در نوروز شگفت‌انگیز است.

پنجم. امروز از صبح به خانه‌تکانی گذشت. پرده‌های اتاقم را باز کردم و شستم و خیس آویزان کردم تا چروک نشود. گردگیری اتاقم مانده که تا فردا تمام می‌شود. خانه‌تکانی از جذاب‌ترین سنت‌های قدیمی ایران است که
من عاشق‌اش هستم.

ششم. با این باران‌های بهاری و این بازار‌های زیبا و دیدنی بهتر است به جای خانه نشستن و بلاگ خواندن بزنید بیرون و زندگی را تنفس کنید. کاری که الان من می‌خواهم انجام بدهم همین است. زنده‌باد روزهای آخر اسفند که از همه‌ی روزهای آخر همه‌ی ماه‌های سال بهتر است.

Send   Print

شاید گمان می‌کردی در جنگ با یک دشمن خارجی هستیم وقتی این پلیس‌های عصبانی را می‌دیدی در خیابان. گرچه یک هفته‌ای بود که سلامت مردم عزیز برای مسولان خیلی مهم شده بود و آنها می‌ترسیدند نکند خدای ناکرده کسی در حین مراسم چهارشنبه سوری آسیب ببیند. مدام از صدا و سیما تصاویر کسانی را نشان می‌دادند که جزغاله روی تخت بیمارستان بستری بودند و مجری با لحن حق به جانبی می‌گفت: این هم عاقبت بازی با آتش در چهارشنبه‌ی آخر سال.

پنداری ما نمی‌فهمیم این دایه‌ی مهربان‌تر از مادر شدن اینها تنها برای جلوگیری و رسمیت دادن به مبارزه با مراسم این شب سنتی است. اگر نگران سلامت مردم‌اند جاد‌ه‌های کشور بیشتر از کل جنگ ایران و عراق تا کنون کشته داده است و هنوز هم هر بیست و پنج دقیقه یک نفر را به گور می‌فرستد. آمار اعتیاد ایران و مصرف مواد مخدر صنعتی چون شیشه و کراک باورنکردنی در بالاترین حد خود ایستاده است. قبل از رسیدگی به مصدومان احتمالی چهارشنبه سوری، هنوز درد و زخم بر تن این شهر و کشور هست تا درمان شود. گویا این بختک دو رویی و تزویر و دشمنی با سنت‌های ایرانی قصد ندارد از روی این گربه‌ی نشسته بر میانه‌ی خاور برخیزد.

+ دستگیری دو هزار نفر در چهارشنبه سوری