Send   Print

خب شاید تقصیر شما نباشد. اینطور شده ایم دیگر. بی خیال. روزمره. حال و حول مان که به راه باشد گور بابای فیلترینگ. دیگر پنجره های بسته برایمان پیامی ندارد و حتا آسمان مه گرفته هم دل مان را به فکر کردن وا نمی دارد. که حوصله اش را دارد؟ برو بابا حالت خوشه.
حال من هم خوش نیست. شاید امید واهی داشتم. شاید توهم. فکر می کردم می شود با جمع کردن من و تو، ما شویم. زهی آرزوی رفته بر باد.
کاش همان اول می گفتید که حالش را ندارید. خب من هم سرم را داخل روزمره ام می کردم و سعی می کردم مثل شما بگذرانم این روزهای کمیاب جوانی را. خیلی فکر کردم اما به پشت سرم که نگاه کردم دیدم خیلی کم هستیم. یعنی در مقابل سانسورچیان مسلح ما تعدادمان و هدفمان خنده دار می نمود.
نمی دانم تقصیر کیست؟ چه کسی جوانهای این شهر را اینطور کرده؟ چه گرده ای در هوای خاکستری پخش است که ما را بی خیال کرده؟ چه فسونی چه جادویی دل اینها را اینقدر کوته بین و خام کرده؟ چرا هیچ کس حاضر نیست کمی آنگونه تر باشد؟
نمی خواستیم انقلاب کنیم که، از چه روی حال و حوصله ندارید. راست می گویی شاید قدم زدن در خیابان ها و مترکردن پیاده روها در این هوای سرد و دست یار را فشردن برایتان لذت بخش تر باشد. همین است که می گویم وا داده ایم. نمی خواهم عده ی خاصی را متهم کنم اما نمی دانم این نسل جوان ما را چه می شود؟ اینها چرا اینقدر ناامیدند؟ چرا اینقدر خاموش و بی نظراند؟ چرا بی حوصله اند؟ خموده اند؟ باور کنید من دارم می بینم هر روز. خیالبافی نمی کنم. من هر روز نمونه های تیپیک جوان های ایرانی را می بینم. به هیچ چیز دل نمی بندند. به هیچ راهی وفادار نیستند. هیچ ابری را برای دمی غنودن در زیر سایه اش انتخاب نمی کنند. حیف ... صد حیف ...
کاش کمی حوصله داشتیم. کمی تحمل. کمی آرزو و آرمان. از همان چیزهایی که پدرانمان برایش وقتی هم سن ما بودند جان می دادند. می سوختند. فریاد می زدند. آن روزها هم ساواک بود. پدران من وتو اما با هم بودند. گرچه این روزها بی هم اند.
واداده ایم دوستان. واداده ایم. این زندگی سگی را سپری می کنیم چون کار دیگری نداریم. هر شب که می خوابیم برای اینکه فردا باید برخیزیم. کارهای هر روز را تکرار می کنیم بی هیچ پرسشی. سیاست را واداده ایم. انتخابات را. شاید لیاقتمان همین ریس جمهور است دیگر. وقتی نمی دانیم چه می خواهیم از دنیا همین می شود. راستی می دانی در سه ماه اخیر بیست میلیارد دلار از کشور خارج شده. سرمایه های پدران من و تو. چه فرق دارد؟ راست می گویی شاید دیگر این وطن، وطن نشود. تو چرا آخر اینطور بی خیالی؟ دلت نمی سوزد برای کشورت؟ آها شاید حوصله ی فکر کردن نداری. باشد.
فکر می کردم آزادی خودمان برای خودمان اهمیت دارد. نمی دانستم آخر. تجربه ی خوبی بود. فقط حرف می زنیم. حوصله ی فکر کردن به عمل اش را هم نداریم. فکر می کردم این تاری که دارند دور ما می تنند این عنکبوت های کریه چهره، حسی را در تو بیدار می کند. با خودم گفتم شاید دلت بخواهد کمی آزادتر باشی. اما نه. نمی دانستم که حس اش نیست. شاید برای همین است اینقدر فضای بلاگستان افسرده است. همه دوست داریم نق بزنیم. گله کنیم و آی هوار. راستش را بخواهید لیاقتمان همین فیلترینگ است. همین سانسورهاست. همین دولت است.
نمی دانم در کجا خواندم از آیدین آغداشلو که: آدم موظف است در زمانی که در آن بسر می برد حساسیت به خرج دهد و تاثیرگذار باشد و از خود معنایی بر جا بگذارد. اما گویا ما شامل حال این جمله ها نیستیم.

پ.ن. چند روزی نخواهم نوشت. این فضای گرفته ی بلاگستان بدجور آرزوهای آدمی را نابود می کند.

Send   Print

1_ گفته اند تا دو ماه دیگر فیلترینگ را سراسری می کنند و آنوقت دیگر سروکار ما با آی اس پی ها نخواهد بود و شاید باید اینترنت را تحریم کنیم.
2_ ما دو ماه وقت داریم یا موفق می شویم یا نمی شویم. اگر بتوانیم در این دو ماه آی اس پی ها را عقب برانیم کف فیلترینگ حتا پس از فیلترینگ سراسری پایین تر خواهد آمد و باز هم کارمان مثبت خواهد بود.
3_ چون خیلی از کاربران ایرانی که هدف ما همان ها هستند وبلاگ خوان نیستند ما حتمن در لیست ده تایی مان آدرس سایت های مورد علاقه شان را می نویسیم مثلن مثل اورکات که آنها هم با یک امیدی به تحریم دل ببندند.
4_ خیلی ها هستند که فقط حرف می زنند و ممکن است در وقت عمل به یاری ما نیایند و به انتشار لوگوها کمکی نکنند.
5_ نمی دانیم ضریب نفوذ وبلاگ ها در داخل جوانان چقدر است؟ با اینکه بیشتر خوانندگان ما را غربت نشینان تشکیل می دهند. آیا ما خواهیم توانست جوانان تهرانی را همراه کنیم یا مثل انتخابات ریاست جمهوری هر کسی ساز خودش را می زند.
6_ آی اس پی هایی که فیلتر نمی کنند آنقدر سرعت پایین و خدمات بدی دارند که عده ای ترجیح می دهند با همان سرعت بالا و آی سی پی های مهم و مشهورکانکت شوند.
7_ میرزا پیکوفسکی راست می گوید این کار تیر خلاص برای هر وبلاگی خواهد بود چون امکان دارد وزارت ارتباطات تمام بلاگ های حامی این حرکت را فیلتر کند و این یعنی از چاله به چاه افتادن.
8_ ممکن است با تمام سعی و کوشش ما آنقدر این آی اس پی ها قوی و پارتی دار باشند که ما فقط عرض خود ببریم و کارمان هیچ فایده ای نداشته باشد. چون نخریدن کارت توسط یک عده ی ظاهرن محدود در تهران به این بزرگی هیچ فرقی برایشان نکند. چند نفر از جوانان کاربر اینترنت را می توانیم در تهران از این حرکت آگاه کنیم؟
9_ عده ای از روزنامه نگاران هستند که باید از این حرکت حمایت کنند ولی شاید به دلیل اینکه با اسم واقعی می نویسند و ترس از شکایت از آنها جرات هیچ کاری را نداشته باشند.
10_ دوستی در ای میلی به یاد من آورد که وزارت اطلاعات می تواند از بلاگرهای با نام حقیقی برای تشویش اذهان عمومی شکایت کند و آن وقت دیگر پشیمانی فایده ای ندارد.
11_ راه دیگر هم اینست که شماره تلفن های پشتیبانی آی اس پی هایی که بیشترین فیلترینگ را دارند منتشر کنیم و با زنگ زدن به آنها اعتراض کنیم به فیلترینگ. با اینکار آنها را ممکن است عصبانی کنیم ولی در عوض جوابی که خواهیم شنید اینست که ما ماموریم و معذور.
12_ عده ای از جوانان که نمی دانم چند درصد هستند آنقدر تنبل تشریف دارند که حوصله ی یک فیلترشکن را هم ندارند و وقتی سایتی برایشان فیلتر می شود قید خواندن آن را می زنند. این حرکت برای این گروه شاید مفید باشد.
13_ عده ای دیگر اما هستند که می توانیم با نوشتن دستورالعمل های ساده ی درست کردن فیلتر شکن شخصی با دستکاری پورت و آی پی آنها را مجبور به شکستن فیلترینگ کنیم. در یک روز خاص و از پیش تعیین شده همه ی بلاگ های همراه این دستور العمل را در بلاگ هایشان کپی پیست کنند و به این ترتیب ناخودآگاه همه را به استفاده از فیلترشکن تشویق کنیم. این راه بی دردسرترین است به گمانم.
14_ روشی که درپست قبلی به ذهن من رسیده بود قبلن توسط هاله هم پیشنهاد شده بود و چون دل سرزمین رویایی به سرزمین آفتابی راه دارد و ما خیلی همدیگر را دوست داریم به ذهن من هم رسید. این را گفتم که حق کپی رایت روش قبلی به نام هاله محفوظ بماند :)
15_ بنشینید و چند دقیقه فکر کنید و کلاهتان را قاضی کنید ببینید کدام روش از راهکارهای بالا را برای بلاگستان بی ضررتر و بی دردسرتر می یابید؟ من تصمیم خاصی هنوز نگرفته ام و در حال فکر کردن هستم اگر باز هم روش دیگری به ذهنتان می رسد برایم بنویسید. فردا شب احتمالن تصمیم قطعی را برای انتخاب یک روش مشخص بگیریم.