Send   Print

از طریق: شهرزاد

خانواده نيازمندی را ميشناسم كه ميخواهم كمكشان كنم. اين بندگان خدا يك خانواده سه نفره هستند با يك بچه يك ساله كه صاحبخانه بيرونشان كرده. الان 4 ماه است كه در مسافرخانه زندگی می‌كنند. شوهر نمی‌تواند زن و بچه اش را در آن مسافرخانه ميدان قزوين تنها بگذارد و برود كار كند. احتمالا حدس ميزنی كه در مسافرخانه چه جور آدمهايی پيدا مي‌شوند.

كار مرد تعمير وسايل الكتريكی است كه آن را در خانه‌اش انجام می‌داد و حالا سفارش می‌گيرد كه در خانه مردم تعمير كند برايشان‌ خلاصه اينكه تنها مشكلشان پول پيش خانه است، دنبال وام از كميته امداد گرفته تا مجلس هم رفته‌اند اما همه فكر می‌كنند اينها صدقه می‌خواهند. توقعی هم ندارند، می‌گويند با يك ميليون تومن در جنوب شهر خانه‌ای می‌گيرند. در فكر اين هستم كه برايشان كمك جمع كنم و به اسم وام بهشان بدهم. يعنی اگر نگويم وام است اصلا قبول نمي كنند.

پ.ن. تا الان حدود 500 هزار تومان جمع شده ( البته با اونايی كه قول دادن ولی هنوز پول به حساب واريز نشده) اينو گفتم كه بگم وضعمون خوبه و اگه كسايی كه دلشون می‌خواد كمك كنن ولی هنوز تصميم قطعی نگرفتن بجنبن به زودی می‌تونيم به اين خونواده كمک كنيم.

برای کمک با شهرزاد تماس بگیرید با ای‌میل:
Shahrzad@gmail.com

Send   Print

متهم بغضش ترکید و رو به قاضی گفت:
جناب قاضی من نه تنها هیچ کدام از اتهامات را قبول ندارم بلکه نسبت به رفتاری که در دوران بازداشت با من شده، انفرادی‌ها، فحاشی‌ها و ضرب و جرح من در سلول، توسط افراد زیر دست شما اعتراض دارم.

قاضی در حالیکه دست راستش را به ریشش می‌کشید و سرش را به بالا و پایین تکان می‌داد، داشت به شوکت خانم صیغه‌ی جدیدش و سوتین زرد رنگی که برایش کادو خریده بود فکر می‌کرد.