Send   Print

طبق آخرین اخبار بازداشت شدگان را در دو مینی بوس سوار کرده و به بند دویست و نه بازداشتگاه اوین منتقل کرده اند. بند دویست و نه زندان اوینٰ متعلق به وزارت اطلاعات است.

خانواده‌های بازداشت شدگان در بیرون بازداشتگاه وزرا دست به اعتراض زده‌اند و یک خبرنگار هلندی حاضر در محل نیز دستگیر شده است.

ماموران به خانواده‌های بازداشت شده‌گان اطلاع داده‌اند که لااقل تا فردا کسی آزاد نخواهد شد و فردا با خانواده برخی از زنان تماس خواهند گرفت تا برای آزادی آنها وثیقه تهیه کنند و سایر زنان کماکان بازداشت خواهند ماند.

عکس‌های تعدادی از زنان بازداشت شده. یک
عکس‌های تعدادی از زنان بازداشت شده. دو
رادیو زمانه: بازداشت تعدادی از فعالان جنبش زنان در تهران
دویچه وله: بازداشت تعدادى از فعالان حقوق زنان در ايران
امید معماریان: دستگیری زنان؟ دوباره؟
افکار: تجمع زنان به خشونت کشیده شد
بلوط: آخرین اخبار رسیده ...
پاگرد: جهان دیگری ممکن است
سایه: تجمع آرام در جلوی دادگاه انقلاب به خشونت کشیده شد
آزاده عصاران: اینبار قبل از روز زن
الیزه: آخرین اخبار
کلنگ: چهره‌هایشان را به خاطر بسپاریم
امشاسپندان: بازداشت شدگان به بند 209 اوین منتقل شدند
ارزیابی شتابزده: مرده‌شور این فاصله‌ها رو ببرن ...
صبا بی‌قرار: حقوق بشر؟ شوخی می‌فرمایین
full metal jacket: می‌ترسم
بی‌بی‌سی انگلیسی خبر دارد اما بچه‌های بخش فارسی خواب هستند طبق معمول !
رها: همه دوستان من
این یک زن است: fifty of the women's rights movement activists were arrested

Send   Print

گرچه حدود دو هفته به نوروز مانده است اما هنوز هیچ خبری از جنب و جوش پایان سال نیست. چندین بار خوانده‌ایم که فرنگ نشینان از یک ماه قبل بساط سال نو را پهن می‌کنند و با تزیین خیابان‌ها و حراج فروشگاه‌ها با خنده و تفریح به استقبال سال نو می‌روند. اما این سرزمین ما پنداری همه چیزش تازگی‌ها غیرعادی شده است.

شاید کسی، شب که همه ما خواب بودیم آرام آرام گرد مرگ را بر آسمان شهرمان پاشیده و یا شاید 28 سالی است چون داستان زیبای خفته همه‌ی ما به خواب رفته‌ایم و همه‌ی این روزها را داریم خواب می‌بینیم. شاید روزی از خواب بلند شویم و پانزده روز مانده به بهار پرستو‌ها و گنجشک‌ها برایمان صبح‌ها خوش‌خبری بیاورند. شاید روزی از خواب بلند شویم و ببینیم بابا مامان‌ها مثل قدیم‌ها فرش‌ها را کنار زده‌اند و خانه‌تکانی می‌کنند. این روزها اینقدر آدم‌ها خسته و دمق‌اند که کسی حتی حوصله‌ی خانه‌تکانی ندارد. یاد باد آن‌روز‌های سفید و پاک کودکی که پایه‌ی نردبان بابا را می‌گرفتیم که نیفتد و او پرده‌ها‌ی خاک گرفته را باز می‌کرد.

من امیدوارم، نه، مطمئنم که ما خوابیم این روزها. مطمئنم که ایران پا به داستان زیبای خفته گذاشته و هر کسی در همان حال به خواب رفته. به امید روزی که بلند شویم از این خواب چند ساله. بوی جوی مولیان، یاد یار مهربان، آید دوباره روزی.