Send   Print

ساعت دو نیمه شب شنبه است. ‌نم‌نم باران می‌بارد. پنجره را باز کرده‌ام و نشسته‌ام به گوشه‌ی سمت چپ کتابخانه‌ام نگاه می‌کنم. هوا سرد نیست. فکر کردم چند نفر همین الان پشت دیوارهای بلند اوین صدای باران را گوش می‌دهند. بی‌ هیچ جرمی یا برای کاری نکرده. بعد فکر کردم دنیا چقدر بزرگ است. همه چیز داخل شکمش جا می‌شود. از گاندی تا مادرترزا و صادق هدایت تا استیو جابز تا اوباما و تولستوی. چه بزرگ و عجیب. اگر اینقدر بی‌سر و ته نبود، مثلن اندازه‌ی کوچه‌ی شهید اندرزگو بود که ما تابستان‌ها تا هوا تاریک می‌شد فوتبال می‌زدیم توش، میشد کاریش کرد. اما الان چشمم آب نمی‌خورد.

فکر کن. به همه‌ی کوه‌ها و دره‌ها و دشت‌ها. آدم‌های عجیب و غریب. جادوگرهای گمنام و جت‌های خوابیده در آشیانه‌های فرسوده. اینطوری حقارت اینهایی که احساس مالکیت بر این سرزمین معمولی را دارند برایت بیشتر آشکار می‌شود. ایران یک سرزمین معمولی است که در صد و پنجاه سال گذشته طی چند عهد‌نامه ننگین یا غیرننگین هزاران فرسخ از خاکش را از دست داده است. فقط این مردمانش هستند که فکر می‌کنند تافته جدابافته از دیگرانند. به فرهنگ هزار ساله‌شان می‌نازند و بعد برای یک بازیگر زن رگ غیرتشان برجسته می‌شود. دلم می‌خواهد اینقدر بهشان بخندم که دل درد بگیرم.

صدای فشفشه‌ها را که ساعت نه شب در کردند شنیدم. ماها خوب صدای همه چیز را می‌شنویم. حتا انقلاب‌های دیگران را. اما بعضی‌ها صد افسوس... همه‌ی شهر ساکت بود. کلاغی هم به هوا نپرید. گرد مرگ پاشیده بودند و دیکتاتور جشن سی و سومین بیست و خون بهمن را می‌گرفت. همین الان نه خنده بر لب دارم نه افسوس بر دل. چیزی هست قوی‌تر از همه‌ی این احساس‌ها در دلم. خنده و غم هر چند هم زیاد باشند از آخر چشمه‌اش می‌خشکد. امیدی که در دلم هست و مشتی که گره کرده‌ام پر از تصمیم‌های بزرگ، به این زودی‌ها باز نمی‌شود. هوا هم که ابری باشد و خورشید نتابد، نور امید در قلب آدمیزاد کم نمی‌شود. همچنان داغت می‌کند تا پوست و استخوانت را بسوزاند. مصمم که باشی از آسمان سنگ هم ببارد، راه خودت را می‌روی. من به درد این سنگ‌ها بر زندگی و روزهای خاکستری‌مان کاری ندارم، به آن طرف این دشت سبز فکر می‌کنم.

+ ویکی‌پدیا: عهدنامه‌ی گلستان
+ ویکی‌پدیا: عهدنامه ترکمانچای
+ ویکی‌پدیا: اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml