Send   Print

مامان مریض شده و من دورش پروانه. تنها کاری که عصرهای سرد پنج‌شنبه می‌شود کرد و آدمیزاد را کسل نمی‌کند قهوه خوردن و گپ زدن با خانواده است. کنارش روی تخت نشستم و در حالیکه امیدوار بودم بشود حالش را خوب کرد پوشه‌ی فایل‌های ویدیویی سبز را باز کردم و با هم دوباره مرور کردیم. خبرها و نامه‌های جدید نوری‌زاد و مصطفایی را برایش خواندم.

هر چند وقت که اشکش را پاک می‌کرد زیر لب کودتاچی و دیکتاتور را نفرین می‌کرد. سربازان سیاه‌پوش را نفرین می‌کرد. باتوم‌ها را لعنت می‌کرد. با خودم فکر کردم هیچ دیکتاتوری تاکنون نتوانسته از پس نفرین‌های مادران سرزمینش فرار کند. مطمئنم این ناله‌ها و نفرین‌های مادرانه روزی دمار از روزگارشان در خواهد آورد. این روز را به یاد داشته باشید که من چه وقت گفتم. زنده‌باد آزادی و سلام بر روزهای سبز در راه !

+ بخوانید: نامه‌ی امروز محمد مصطفایی
+ بخوانید: نامه‌ی امروز محمد نوری‌زاد

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml