Send   Print

یازده سال ‍پیش در چنین روزی یک نفر ریش‌تراشی را دزدید. و از آن ‍‍پس مملکتی هر ساله سالگردش را گرامی داشتند و اینترنت‌ها قطع شدند و در خیابان قفس‌های فلزی برای این ملت غیور و همیشه در صحنه آماده شدند و باتوم‌ها محکم در کنار کمربند شلوار سربازان مستقر شد. ای کاش آن ریش‌تراش لعنتی هرگز دزدیده نمی‌شد. درد سرزمین ما همین دزدی‌هاست. گاهی ریش‌تراش، گاهی رای، گاهی دموکراسی.

Send   Print

گاهی وقت‌ها آدم احساس بلاهت می‌کند، جلوی آینه می‌ایستد به خودش می‌خندد. این احساس در کسانی بیشتر دیده می‌شود که اهل دروغ گفتن نیستند. بنابراین هیچ‌گاه دروغی را نمی‌توانند تصور کنند که به خودشان گفته شود. ساده‌دل‌اند و یا شاید کمی احمق هم به نظر برسند. حرف‌های همه را تا جایی که ممکن است باور می‌کنند و بعد از چند ماه تازه می‌فهمند همه‌ی آن داستان‌ها و افسانه‌ها دروغ محض بوده. اگر شما هم مثل من جزو دروغ‌گو‌ها نیستید همیشه به یاد داشته باشید ممکن است کسی شما را هالو فرض کند و این ساده‌دلی‌ کار دستتان بدهد. کاشکی زندگی به همین یک‌ رنگی دنیای ما بچه‌ها بود. بچه‌ها به جای آنکه به هم دروغ بگویند سعی می‌کنند که اصلن حرفی نزنند و سکوت کنند. این بهترین راه برای به دست آوردن دلی است که احتیاج به دروغ دارد.