Send   Print

حالا گیرم که همه‌ی Vهای سبز ما را بستنی کردید یا مخروط درست کردید با اسپری‌های به رنگ دل‌هایتان سیاه. گیرم که اسکناس‌های ما را با خشمی بر لب مچاله کردید و خندیدید با دندان‌های از فرط تریاک زردتان. گیرم چند ماهی چکمه‌های بی‌صدایتان روی گلوی همه‌ی کبوترهای شهر سنگینی کند و گرفتید و بردید و کشتید و با بدن‌های دانشجویان این شهر روی هم کپه‌ای از آزادی نزدیک به مطلق‌تان ساختید. گیرم هیچ وقت شناخته نشدید و همیشه در سایه بودید. با آفتاب دل‌های ما چه می‌کنید؟ با رنگ سبز قلب‌های ما در این تلخ‌ترین سال این قرن چه می‌کنید؟ با دستان رهای ما روی پرواز کبوتر آزادی از چشمانمان چه می‌کنید؟ دل سیاهچاله‌های تاریک و نمور تاریخ برایتان تنگ شده است.