Send   Print

ایمیل‌هایی امروز گرفتم که سوال‌های زیادی از من پرسیده بودند از نوع رابطه و نوشته‌ی دیروز. سعی کردم امروز جاهایی که گنگ بود را بیشتر شفاف کنم و توضیح دهم.

سوال: جایگاه یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی طولانی مدت در روابط شما کجاست؟ روابط باز برای مدتی کاربرد دارد یا همیشگی است؟ آیا احتیاجی به داشتن یک همراه همیشگی یا عاشق یا همسر در طول مسیر احساس می‌کنی و جایگاه او در رابطه‌ات کجاست؟ پس عشق چه می‌شود؟

پاسخ من: چند ماه پیش در یک مهمانی مست بودم و دختری هم که مست بود روی پایم نشست و کمی صحبت کردیم در حالیکه می‌خندیدیم گفت: معلوم نیست اسم این رابطه چیست که من اولین بار است شما را می‌بینم و الان روی پای شما مست نشسته‌ام و کسی هم حواسش اصلن نیست. در همان حال مستی که معمولن دادن پاسخ درست کمی سخت است گفتم: چرا شما دخترها دنبال یک اسم برای رابطه‌هایتان می‌گردید؟ چرا باید همه را در فایل و پوشه‌ی دوست پسر یا دوست معمولی بچینید؟ چرا تگ می‌زنید و برچسب می‌چسبانید؟ یک رابطه احتیاجی به اسم ندارد. همینی هست که هست. به همین سادگی. حالا هی بیایید و بگویید چون فلانی دوست پسرم نیست فلان کار قدغن است. بر اساس کدام قانون؟ چون دوست دوری است پس فلان حرف را نمی‌توانم بزنم. رابطه‌ها قانون را نمی‌شناسند و تجربه ثابت کرده است که هیچ قفس قانون نمایی نتوانسته مرغ رابطه را در چنگ داشته باشد برای مدتی طولانی.

احتیاجی به یک همراه همیشگی و عاشق همیشه بوده. می‌دانید سخت‌ترین مرحله همین جاست که باید او را از بین دوستانت و یا حداقل آنهایی که زندگی فرصت دیدارشان را برایت مقدور می‌کند انتخاب کنی. و این مشکل‌ترین کار است. ضمن اینکه عاشق شدن و عاشقی کردن را هیچ کس به اختیار انجام نمی‌دهد باید خودش پیش بیاید شاید همین فردا یا شاید 3 سال و دو ماه دیگر. ضمن اینکه باید بدانیم و آگاه باشیم همه‌ی کسانی که آگاهانه و عاشقانه ازدواج می‌کنند و کرده‌اند نمی‌توانند تضمینی بدهند که چند سال دیگر در کوچه‌ای یا خیابانی یا در مترو عاشق چشمان غریبه‌ای نمی‌شوند و دوست نخواهند داشت با او بخوابند.

عشق سیال است. در میان همه‌ی این دوستان من. من همه‌شان را دوست دارم و هیچ کدام دوست دخترم به معنی رایج امروزه نیستند. نمی‌‌دانم چرا قلب بعضی‌ها گویا یک جایگاه برای یک نفر دارد فقط. می‌شود همانقدر که دوستان زیادی داری همانقدر هم آستانه‌ی عاشقی و دوست‌داشتن بدون توجه به نتیجه را برای آنها افزایش بدهی. برایشان همه کار بکنی و همه‌ی حرف‌های یواشکی‌شان را گوش کنی. من دوستان زیادی داشته‌ام که به قول خودشان با من صمیمی‌تر از همسرشان بوده‌اند، بعضی‌ها دلتنگی‌های دوست پسرشان را برایم آورده‌اند، بعضی‌‌ها مشورت برای خصوصی‌ترین بخش زندگی‌شان. دوستی‌ها حد و مرز ندارد. می‌رود تا افق بی‌نهایت. این ماییم که آن را محدود می‌کنیم. تگ می‌زنیم روی پیشانی دوستانمان و آنها را از دریافت بخش زیادی از انرژی مثبت قلب‌هایمان محروم می‌کنیم. و در نتیجه، خودمان را هم از عشق و انرژی آنها محروم خواهیم کرد. این یک جاده‌ی یک طرفه نیست. هرچقدر عاشق باشی همانقدر عشق بدست خواهی آورد. شاید باید اعتراف کنم من تا کنون به هرچه خواسته‌ام رسیده‌ام و می‌دانم بقیه‌ی راه را هم تا جایی که در رویاهایم می‌پروانم خواهم رفت. چون عاشقانه به راهم اعتقاد دارم و جز خوبی و محبت و انرژی مثبت به اطرافیانم چیزی برایشان ندارم.