Send   Print
روزنامه‌ها را اگر بخوانی، صدا و سیمای میلی را اگر ببینی و اخبار پر از دروغ و بزک شده‌اش را گوش کنی، فکر می‌کنی در یک کشور پیشرفته و دموکراتیک زندگی می‌کنی که چند نفر از شایسته‌ترین نوابغ قرن زمامدار امور سیاسی‌اش هستند و ما هر روز چند پله مراحل ترقی و پیشرفت را طی می‌کنیم و تمام دنیا به جز چند کشور فقیر و درمانده قصد دارند با برنامه‌ریزی و توطئه، مردم ایران اسلامی را از داشتن چنین سیاستمداران فرزانه‌ای محروم کنند.

وقتی سایت‌های خبری را باز می‌کنی، حجم تلخ اخبار روی سرت آوار می‌شود. می‌بینی چگونه عدد‌سازی‌های رسوا، تعداد رای‌دهندگان را در صندوق‌های رای مشخص کرده است، می‌بینی چگونه معترضان ساده، که حق‌شان را تنها می‌خواستند به گلوله بستند، زندانی کردند، از پل پرت کردند، دانشجویان را شبانه در خوابگاهشان ضرب و شتم کردند، با ماشین در روز روشن از روی همشهری‌های معترضشان عبور کردند، آنها را که می‌دانستند به مرگ مشکوک کشتند، جسد‌های کشته‌شدگان راهپیمایی سکوت را حتا تحویل خانواده‌های داغدارشان ندادند، یک اعتراض مسالمت‌آمیز به حقی مسلم را محاربه خواندند، باتوم زدند بر سرمان، اشک‌آور بر چشمانمان، گاز فلفل بر فریاد‌‌هایمان،‌ شهدا در قلب مردم جاودانه شدند، دست‌ها در هم گره خوردند و فریاد‌ها، با هم غرش بزرگ اعتراض شدند. چشمان سبز امیدوار به بهار در راه، با هم سخن گفتند و سبز رمزی شد تا دیکتاتور سیاه را در طولانی‌ترین زمستان تاریخ به زیر کشد. هر حرف رازی شد، دستبندها شعار شدند و شعارها، شعر کودکان بر لبان معصوم بازی‌هایشان. راه سبز امید، طلسم عمر جادوگر پیر را عیان کرد.

+ در هر ثانيه اين تولد سبز با تو خواهم بود