Send   Print
ساعت‌ها بی‌طاقتند. تا صبح چیزی نمانده است. ساعت عدد 3 نیمه‌ شب را نشان می‌‌دهد. تعداد بی‌شماری از جوان‌ها با شوری در دل امشب به خواب رفته‌اند. فردا می‌خواهند حسابشان را با باتوم‌‌ها و چماق‌ها تصفیه کنند. وقتی برای راهپیمایی در راه گرفتن حق خودشان با گلوله پاسخ گرفتند، فردا برای مردم فلسطین فریاد خواهند زد؟ یا برای کهریزک؟ برای غزه لباس خواهند پوشید یا سبز برای ندا و اشکان و سهراب؟ برای سنگدلی سربازان اسراییلی دست در دست هم شعار خواهند داد یا برای جنایات بسیج و باتوم‌ها و شیشه نوشابه‌هایی که تا ابد ننگی سیاه خواهند بود بر پیشانی‌ این نظام الهی؟

امروز روز قدس است و قدس همین تهران خودمان است. ابوغریب و گوانتانامو در برابر کهریزک چه کوچکند. جنایات بچه‌های مخلص بسیجی روی ساواکی‌های پهلوی را سفید کرده است. امروز قرار است تا فریاد بزنیم و با ارتعاش صدای از دل برآمده‌مان شیشه‌ی عمر استبداد را بلرزانیم. قرار است تا با شعارهای سبزمان با روبان‌ها و پارچه‌های سبزمان باردیگر شهر را سبز کنیم. دیو سیاه اینبار پشیمان است و فکر نمی‌کرد روزی تهران جای بیت‌المقدس را در ادبیات روزمره‌ی مردم بگیرد. فکر نمی‌کرد بازداشتگاهی در این کشور آبروی پوشالی دولت فخیمه‌اش را با سیل الله و اکبر مردم بشوید. امروز روز ماست. روز فریاد برای زنده‌کردن نام ندا در خیابان‌های شهر. روز سبز امید. روز شهیدانی که بی‌گناه در خون خود آرام گرفتند. روز آزادی بیان و پس از بیان.

بی‌شک مبارزات مردم ایران برای آزادی سرزمینشان از امروز وارد مرحله‌ی جدیدی خواهد شد و آنها می‌آموزند چگونه با مبارزات مدنی خود از مناسبت‌های حکومتی برای راه سبز امیدشان استفاده کنند.

+ تصویر: گلرخ