Send   Print

بعضی‌ها ازدواج را وظیفه‌ی دهه‌ی بیست زندگی می‌دانند. مجرد باشند انگاری ننگ است بر پیشانی. شاید زود عاشق شده‌اند، شاید اولین عشق را، تنها عشق و درست‌ترین عشق زندگی‌شان قبول کرده‌اند. برای همین است که گاهی زوج‌هایی می‌بینی که تعجب می‌کنی چطور یا چگونه زیر یک سقف می‌توانند با هم عاشقانه نفس بکشند. آیا از نگاه هم، راه رفتن‌ هم، صحبت کردن هم، خاطره تعریف کردن، عشقبازی هم، ظاهر هم، شعور اجتماعی هم؛ لذت می‌برند؟ آیا از نگاه‌های هم هزار صفحه داستان می خوانند؟ آیا با هم راز‌های نهانی دارند که حتا خدا هم خبر ندارد؟ قبل از اینکه همسر باشند، دوست هستند؟ هم سر بودن را و همسر بودن را می‌فهمند یعنی چه؟

ازدواج وظیفه نیست. آدم‌‌بزرگ شدن هم نیست. بالغ شدن هم نیست. فیلم عاشقانه که می‌بینید، رومنس خونتان بالا نزند، کوچولو‌های عزیز، لطفن اگر نمی‌توانید سکوت دوست دختر یا دوست پسرتان را کلمه به کلمه ترجمه کنید، ازدواج نکنید.