این روح سرگردان در کجا خواهد آسود؟ این همای مهاجر درقله کدام قاف آشیانه خواهد گزید ؟ این روح زخم خورده به کجا مرهمی خواهد یافت؟...
بیایید دردهای مشترکمان را با هم واگویه کنیم ،سرگشتگی مان را با هم به آواز بر خوانیم ،از جان به هم افتیم و به جانانه بگرییم ، شاید کور سوی هدایتی تابیدن گیرد و التهاب روح تبناک التیام یابد ؛ شاید...
میزبان لحظه هاتان خواهم بود اگردر خانه ام میهمان شوید.
بدرود.

سلام . راستش به نظرم خيلی نميشه حس تعلق رو به منطق توجيه کرد. من خودم رو يک ايرانی ميدونم با وجود اينکه اصلا راضی به زندگی در اينجا نيستم. ولی مگه ميشه فراموش کرد که از چه نسلی هستی؟ اجدادت که بودند و .... ؟ اما ايرانی بودن از نظر من صرفا فارسی حرف زدن نيست. من اگه بچه ام تو خارج از کشور دنيا بياد هيچ وقت وادارش نميکنم مدرسه ايرانی بره يا غذای ايرانی حتما دوست داشته باشه. اون يه جای ديگه دنيا اومده تو يه فرهنگ ديگه داره رشد ميکنه و تنها زنجير ارتباطی اش با ايران شايد اين باشه که من زمانی در ايران ميزيسته ام. از نظر من اين اجحاف حق اونه . اگر در اينده اون دلش خواست ميتونه ايرانی ياد بگيره و .... ولی من حق ندارم ايرانی بودن رو به اون تحميل کنم.

سرزمین رویایی:

بی تا جان:
نه عجیب هست نه بد. همانطور که جاوید برایمان گفت. انسان ها، متفاوتند با تفکراتی نیز متفاوت تر

سرزمین رویایی:

ناشناخته های نازنین:
کاملن موافقم. دو کلمه وجود دارند یکی وطن پرستی یکی وطن دوستی.
اولی به قول تو تجزیه کننده است و دومی پیوند دهنده.
اولی رادیکال می کند انسان را و دومی او را شکل می بخشد و متحدش می کند

UN:

بنظر من هر کسی در زندگيش نياز به يک مبدا زمان ومکان داره که به ميل خودش انتخاب ميکنه. برای اينکه توی دنيا گم نشه مهمه که اين مبنا و مبدا وجود داشته باشه.

من فکر کنم اين حس علاقه به خاک و وطن بيشتر برای اينه که يادآوری از خاطرات گذشته مون هست. مثل همون علاقه به خونه مادر بزرگ. به هر حال تمام این عوامل در نقش گرفتن شخصیت ما تاثیر دارند و طبیعیه که نسبت بهشون احساس تعلق خاطر کنیم.
فقط یه چیزی هست اون هم اینکه اگر کسی این جور احساسات رو نداشته باشه اصلن هم عجیب یا بد نیست.

در ذات انسانه انگار این حس تعلق داشتن، غلبه کردنه شاید بر هراس وصل نشدن. در آدم های همه جای دنیا هم هست. اما خوبه آدم حدش رو هم بشناسه، اصولا من به این نتیجه رسید ه ام که آدم خوبه به دنبال نیروهای پیوند دهندهء زندگی باشه، تا نیروهای تجزیه کننده. از این رو هم هست که وطن پرستی به گمانم تا آنجا که وحدت ایجاد کنه خیلی شیرینه. اما باید گوش به زنگ بود که تا کار به جاهای باریک کشید که این حس خواست آدم رو از این همه چیزهای خوب بقیهء جهان جدا کنه، بلافاصله باید دورش خط کشید. نظر منه فقط البته.

سرزمین رویایی عزیز بسیار به جا بود. پیشرفت و نزدیکی فرهنگی در پروسه جهانی شدن تناقضی با تکیه بر هویتمان ندارد. سرفراز یاشی.برای این که به موقع مطالبتان را بخوانم با اجازتون لینکی در وبلاگم قرار دادم.

سرزمین رویایی:

جاوید جان:
به دغدغه های زندگی ات به هر زبانی در هر کجا و با هر حسی احترام میگذارم.
برایم جالب و آموزنده بود.

راستش رو بخواهی علتی که پدرم داشت اين بود که از انگليس بعنوان کارمند عالرتبه نفتی به ايران اعزام شد و اونجا تا حدی مجبور و تا حدی علاقمند به ياد گيری شد ..خود من هم با دوم که به ايران اومدم علاقه مند شدم ..خواهرم ۱ بار به ايران رفت و اصلا علاقه ای نشون نداد و هنوز هم نمي تونه خوب حتی حرف بزنه چه برسه به نوشتن و خوندن !
متاسفانه نمی تونم آدرس سايت ها و وبلاگی انگليس ام رو بهت بدهم وگرنه ميدی که دغدغه اصلی زندکی من اصلاايران نيست ..ايران فقط بخشی از فکر من هست که البته اونهم چون زبون فارسی بلدم برام مهم شده و ۱۰۰ البته مسائل سياسی درون ايران .
بهر حال هر کسی برای خودش دليلی داره :-)

سرزمین رویایی:

جاوید جان:
موافقم اما علتی که پدرت شروع کرد به فارسی یاد گرفتن بعد از لیسانس، شاید همان حس تعلق داشتن به آن طول و عرض جغرافیایی باشد نه؟
چرا پدرت سراغ زبان چینی نرفت؟
چرا تو درباره ی مسایل اجتماعی کانادا مطلب نمی نویسی؟
می بینی؟
حس تعلق در همین جا به طور ملموسی وجود دارد .

من به علت ريشه ايرونی داشتن و در ايران متولد نشدن و زندگی نکردن ( بغير از کمتر از ۲ سال ) بارها و بار ها مورد فحش و تهمت همين دوستان مثلا روشنفکر ؟!؟!؟ فمينيست ؟!؟!؟ ايران پرست ؟!؟!؟و ۱۰۰ البته ناسيوناليست های کور و درمونده اینترنتی قرار گرفته ام . دوست عزيز باکی نيست که به من غرب زده و بی هويت و بی اصليت و فراری و ... بگويند ولی مشکل اينجاست که جواب من هميشه اين بوده که چرا چند وجب خاک ( ايران )‌و هر جای ديگه دنيا بايد برای من عزيزتر از بقيه دنيا باشه ؟ خاطرات خوش ..داشتن خانوداه ..آب و. هوای خوب . ./.هزاران دليل ديگه ميتونه فردی رو به کشوری وابسته بکنه ولی همانطور که گفتی واژه های بی مقداری مثل غرب زده ( راستی غرب با چی ميزنه ؟ چوب ؟ سيلی ؟!؟!؟ هه هه هه ) رو بگار ميبرند و چون فلان نويسنده مرده گفته پس حتمادرست هم هست . تجربه من نشون ميده اگه کسی علاقه به دونستن فرهنگی که اجدادش از اون اومدن داشته باشه خودش ميره و ياد ميگيره . نمونه اش هم پدر من که بعد از ليسانس شروع کرد فارسی نوشتن و خوندن رو ياد گرفتن . می بینم خانواده های ایرونی مهاجر رو که فکر میکنند اگر کودکانشان قورمه سبزی بخورن و کنسرت معين بروند حتما با اصالت ميشن ! تازه با افتخار هم ميگن که بچه من تو ي مدرسه غذای های خارجی ( يعنی ايرونی ها همه جا داخلی هستند !‌) نميخوره چون دوست نداره و خورش بادمجون بايد براش بپزم !
ايران برای من فقط يک کشور هست يا طول وعرض جغرافيای محدود بدون هیچ برتری خاصی بر بقیه ده ها کشور آفريقائی و اروپائی و آسيائی ديگه .
بحث جالبی هست موفق باشی

شاید بشه گفت احساس تعلق داشتن چیزیه که خیلی نمیشه با دلیل و مدرک ثابتش کرد ... :)




Blog Design Studios