سپيدار:

نتيجه ي بهت آوري بود.
هنوز از شوك بيرون نيامده ام تا بتوانم حرف بزنم حداقل!

اسم وارد نشده است:

امروز در راه رفتن به کتابخونه اشک ريختم....

نکند سرنوشت مقدر ما بارکشی ستم کشی، نجس تلقی شدن و بردگی است ؟

شبنم:

خ مثل خیانت، ج مثل جنایت، ه مثل همیشه... این بار اول نیست. در سکوتی تلخ، در میهن یا دور از میهن، من به تو می نگرم، تو به من می نگری، من می دانم، تو می دانی، او نیز... حتی بیگانه نیز می داند، از داستان تقلب دلقکان... همه از بیداد استکبار و بی عدالتی سیه رویان، زخمی به دل و بغضی در گلو داریم. از پیر و جوان، از شهری و روستایی، بندی سبز بر پیشانی، بندی از شوق و امید به آزادی...اما دریغ و آه، این حقه ای بود دیگر، تا به دنیا نشان دهند، آنهم با ریاکاری و تزویر ، که دلقکان بی شرم و حیا ۷۰ درصد پشتیبان کور و کر دارند...شگفت آور نیست، پیش بینی آن با توجه به کارنامه سیاه این دولت، کار آسانی بود...این انتخابات نبود، انتصابات بود، آنهم از نوع ولایت فقیه. شگفت آور آن است که این ولایت با ۷۰ درصد رای باطل اعلام می شد. شگفت آور این است که در سرزمینی که به هر گوشه آن می نگری اثری از ناجوانمردی و ظلم می بینی، ناگهان عدالت و دموکراسی روی کار آید...

شيما:

نمي دونم چي بگم شوكه غمگين ونااميدم كاش همسرمو مجبور نمي كردم اولين مهر جمهوري اسلامي رو توشناسنامه اش بزنه

mana:

:((((((
naaaaaaaaaaa

شازده کوچولو:

شنبه روز بدی بود.
دارم تو تنهایی و حسرت و خشم می میرم.

تا خدا چه خواهد...

گلناز:

وای ببخشيد حواسم نبود اشتباه نوشتم ليلی.بهم حق بده که قاطی کرده باشم

گلناز:

ليلی جان اينجا وطن من نيست چند سالی هست که ديگه وطن من نيست. تمام اين سالها از بيانش خجالت می کشدم و الان از اينکه بگم ايرانيم منزجرم

رويا:

اگر واقعآ۲۴ ميليون آدم عقب مونده وابله تو اين مملکت وجود داره ما مقصريم که نتونستيم برای تعالی فرهنگ وانديشه کاری بکنيم
ازماست که برماست
يا به عبارتی خلايق هرچه لايق
کهش همه بريم بهشت زهرا وبر مرگ آرزوهامون بگرييم وآزادی را دفن کنيم

اسم وارد نشده است:

۱ماه پیش وقتی‌ میامدم ایران،زنه تو فرودگاه پرسید مقصدت؟ گفتم:ایران‌تهران...صورتش جم شد،انگار یه بوی بد حس کرده...خجالت کشیدم و عصبانی‌ شدم...حالا میترسم از وقتی‌ که برگردم...همیشه می‌گفتم بعداز درسم میام ایران میمونم...حالا اما به خیل اون‌هایی‌ می‌پیوندم که میگن شاید یه روز....

ستاره:

به قول مخملباف، و ما چقدر بدشانسیم که رهبرانمان اینها هستند...من هیچ انگیزه ای برای اینجا ماندن ندارم...ای کاش جایی به دنیا می آمدم که حداقل شعور و فهم سیاسی نداشتم و این چیزها را نمی فهمیدم

اسم وارد نشده است:

دائم اینها تو گوشمه:این لقوم سرفراز غرور آفرین،دریغ

دیریست ک از تهاجم دشمن فریب دوست، چون لشکری رها شده از هم گسیخته


جمعی‌ به دار شده جمعی‌ گریخته
زین جمع بازمانده گم کرده اصل خویش، خو کرده با حقارت ....تسلیم نومید و ناتوان .... در بنده آب و نان...

مینا:

وحشتناک بود. همه شوکه شدیم. من حتا گریه کردم.اینجا دیگه ایران من نیست. کشور من اشغال شده.اینقدر وحشتناک بود که در عرض ۲-۳ ساعتی‌ که خوابیدم خواب میدیدم بردار ۲۰ ساله دانشجوم رو کشتن!!! چیکار می‌شه کرد؟؟

ايرانی مقيم آمريکا:

می‌تونی اوضاع ما رو اينور دنيا تصور کنی؟ نه تنها درد خودمان را داريم بايد به اين همکارهای آمريکايی هم توضيح بديم چرا نتيجه بر عکس شد و اونها هم با دهان باز ما را نگاه کنند و بپرسند که خب چرا به جايی خبر نمی‌دين و شکايت نمی‌کنين؟ ولی من از رائی که دادم پشيمون نيستم. اگر نتيج رو همين صبح هم می‌دونستم باز هم می‌رفتم راي می‌دادم. اقلا دوست خوبی مثل شما رو در موقع اين انتخابات پيدا کردم که از اين به بعد وبلاگت رو بخونم. باز هم سر می‌زنم. تا زود.

نوشين:

اين لحن و از وبلاگت بردار پست پايين و بخون روحيه بگير اين ايران خيلی کار داره تا ايران بشه حتی تووبلاگ هم شده قوی باش مردم رو به پايداری تشويق کن اوضاع بايد عوض بشه موجودات اسماني نمی تونن بيان کمکمون خودمون بايد اين بساط و جمع کنيم

حرف خیلی ها را زدی. حضور برای چه بود؟

..............:

الان یه حسی دارم که قابل توصیف نیس همش اینه تو ذهنم اینا همش واسه این بود بکشوننم ÷ای صندق رای من فقط بازیچه بودم

اسم وارد نشده است:

اگر موسوی اعتراض نکنه...اگر مردم اعتراض نکنن...ولی میدونم مثل همیشه سرکوب میشیم و بعدش مثل همیشه کوتاه میایم...

نگار:

بزرگترين و آخرين دروغ. امروز صبح رييس ستاد انتخابات حتي سعي هم نمي كرد لبخندشو قايم كنه. چه بايد بكنيم با اين دروغ عجيب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اسم وارد نشده است:

بايد ايستاد. بايد موسوی و کروبی و خاتمی به قولشان وفا کنن. آنها هم گول خوردن. رو دست خورد از دروغگوی کوتوله. ان لبخند کريهانه در مناظره همين بود. ان سکوت و ارامش نيروی انتظامی که همه فکر ميکرديم نشان دمکراسی است همين بود ته دلشان ميگفتن صبر کنيد نشانتان ميدهيم
وای برما اگر اينبار ساکت بشينيم

ما فرو نمی رویم؛ ما جلو نمی رویم.
نمی نشینیم, می ایستیم.
باید بایستیم.
www.entekhabedahomeman.blogfa.com




Blog Design Studios