من:

اه خيلی بدی
اين متن اخری که نوشتی و الکی پلکی با چشم خوندم اينقدر دلم برات سوخت که گريم گرفت
بغض پيچيده اساسی.....
من دعا ميکنم فردا نری و ....شب رو با ...ما باشی

ناشناس:

می گم بياين يه تست IQ بگيريم اينجا ! بدك نيستا يه كم روش فكر كنين حتما" .
خيلي هم ناشناس نيستم اما چون سابقه ي چندان خوبي در كامنت پراكني ندارم اسمم رو وارد نكردم. مي بينيد يه كلام اشتباه بشريت رو تا كجا كجاها مي كشونه؟

پيرمرد:

رويايی جان اگر داری از ايران ميای بيرون بگو کجا ميای شايد نزديک هم بوديم اومديم ديديمت.
هرچند جای سارا خانوم را نميگيریم (چون اندکی ريش داريم!!) ولی به هرحال خودمون را دوست شما ميدونيم.(چون بسی پررو هستيم)

دوست عزيز
افزودن ما به لينكهايتان شايد به نجات جان يك انسان در جاده‌ها كمك كند.
آرزومند تداوم حضور سبزتان در فضاي مجازي هستيم.

بهمن:

ميخوای ترک وطن کنی؟

آلوچه خانوم:

فهميدم . داری می ری !

لازم شد به خاطر اين عکس هم که شده امروز برم خانه زينت الملک!

سپيدار:

اي خدا منو بكش راحتم كن!!!!
با عرض پوزش ( محترم )

سپيدار:

ببخشيد كه من دم به دقيقه اينجا پلاسم، مي خواستم بگم كم كم ديگه دارم خجالت مي كشم كه تنها پسري هستم كه واسه اين پست نظر گذاشته، آقايون مهترم بابا يه حرفي يه چيزي، حالا همه فكر مي كنن ما از احساس بويي نبرديم!!!

رویایی جان من کلی خوشحال بودم برای این روزشماری هات چون فکر میکردم تصمیم گرفتی تو هم ترک وطن کنی و بیای طرفهای ما و بتونیم ببینیمتون.... کلی ناامید شدم
;)

ولی برات از صمیم قلب بهترین آرزوها را برای این روزها ی قشنگ و پر از احساست دارم.

اريانا:

از اين كه انقدر عاشقانه نوشتيد لذت بردم و جواب اين سوالي كه تو ذهنم باهاش درگير بودمو پيدا كردم
مانده خاكستر گرمي جايي؟
در اجاقي طمع شعله نميبندم خردك شرري هست هنوز؟
اين قسمتي از شعر قاصدك اخوان كه اين چند وقته زياد از خودم مي پرسم

نازخاتون:

من عاشق خانه ی زينت​الملک در شیراز هستم. رويايی جان من هميشه می​خونمت و قلمت را تحسين می​کنم. راستی اين روزشماری نگرانم کرده...

الهام

تعریف از زیبایی قلمت، توضیح واضحات است عزیزم.

مريم:

دلم براي اين "بانو سارا"ي شما تنگ شده بود...!عاشقانه آرامي بود آقاي دكتر!

سپيدار:

بازم اين اسم رو فراموش كردم وارد كنم! هميشه يه آتو بايد بدم انگار! منم بخوام جدي حرف بزنم اين زندگي نمي ذاره!

اسم وارد نشده است:

نگو طفلي دل سپرده، يه نفر دلش رو برده
بگو چون عاشقه قلبش، تا به حال از غم نمرده
مي دوني زندگي سخته ، بار حرف زور زياده
اون كسي برده كه قلبش رو، به دست غم نداده
نگو طفلكي منم من، من شهامتم زياده
هيچ كسي هنوز تو دنيا، مثل من كه دل نداده
مثل پرواز پرنده ، توي قلب آسمونا
من دلو به عشق سپردم، توي قلب كهكشونا
پر زدم من توي چشمات، با تو من پرواز كردم
من از پايان مي ترسيدمو، آغاز كردم
اولش گفتم هيچي ، بعد يادم افتاد خودم هميشه از اين مي ناليدم كه وقتي آدما از خصوصي ترين احساساتشون دم مي زنن بقيه فقط سكوت مي كنن و رد مي شن! پس گفتم حالا كه خودم چيزي براي گفتن پيدا نمي كنم مي تونم حداقل از يه ترانه كه مطمئنا" خودت بارها شنيدي كمك بگيرم تا حرفم رو زده باشم. همين

سارا:

يعنی انتظار آخرين جمعه رو می کشيدی اين همه روز ؟

خیلی از خوندن پستهاتون لذت بردم
عاشق بمانی

سپيدار:

؟! هيچي .




Blog Design Studios