اين کامنت رو برای آخرین پستت با عنوان " ساحل نفس راها کن به تک دریا رو " می خواستم بذارم اما دیدم کامنتدونیش رو بستی ... نتونستم از خیرش بگذرم چون به گریه ام انداخت .... مامان من هم دقیقا به همین دلیل به همون کشور سفر کرده .... رفته بود که 2 ماهه برگرده اما الآن شده 7 ماه .... منم دعا کردن بلد نیستم .... فقط بلدم که بخوام هر دوشون خوب بشن .... هم نازنین هم مامانم ... شما هم بخواه ... تنها کاریه که میشه کرد ....

سرزمين رويايی:

نازلی جان و آلوچه خانم ممنونم که گفتيد درست کردم :)

آقا شرمنده کامنت من بی ربطه مال نوشته ی بالایی هستش
پسر منیرو روانی پور و بابک تختی اسمش غلامرضاست . در واقع مثل اون جهان پهلوان مرحوم اسمش غلامرضا تختی است ... اشتباهی نوشتی علی رضا

بهمن:

اميدوارم روزی همين سارا را فراموش نکنی ...

اسم پسر منیرو گمونم غلامرضاست.

I don't know what to say
so lovely and so beautiful
god bless you and her

اخی اون قسمت پیتزا خودنتون خیلی شاعرانه بود و اون کاسه مادر بزرگ...

این نوشته هات برای بانو سارا رو خیلی دوست دارم گرم و دوست داشتنی مثل یه قهوه داغ زیر برف می مونه . دوست داشتم کسی که دیگه برای تو نیست خیلی شیرینه شاید به نوعی خودآزاری باشه ولی فکر به کسی که دوستش داشتم و از دستش دادم یه جورایی برام شیرینه

sun:

in yek asheghaneye ruye nerve man bud!

سرزمين رويايی:

سوسکی نازنين:
اگر می‌دانستی که با عاشقانه نوشتن برای بانو سارا به چه آرامشی می‌رسم شايد از من می‌خواستی هميشه برای او بنويسم.
نوشتن از موضوع ديگری وقتی در سرت سارا و سارا می‌چرخد غيرممکن است. حتا اگر برای او عاشقانه هم ننويسم باز هم در جملاتم رد پايش هست.

سوسکی:

راستی به نظر من بهتره برای نوشته‌های خطاب به بانو‌سارا يک بلاگ جداگانه بزنی. من نوشته‌های ديگرت رو خيلی دوست داشتم ولی تازگی‌ها بيشتر اوقات که بهت سر مي‌زنم نوشته‌های عاشقانه‌ات به بانوسارا رو می‌خونم. البته می‌دونم که تو برای دل ما نمی‌نويسی ولی گفتم شايد خواننده‌های ديگرت هم همين احساس رو داشته باشند.

سوسکی:

اين کپی‌رايت لقمه به سلامتی هم خوردن و لقمه ها را به هم زدن در ضمن مال ما می‌باشد!

اسم وارد نشده است:

سلام
حست خيلی قشنگه و برای من ملموس. هر چند واقعيت را بخواهي جايگاه من همان جايگاه بانو سارای توست. نمی دانم هنوز اميد داری به برگشتش که رفتنش و ماندن تو تلخت نکرده يا عشق را اينقدر خوب بلدی. اگر که دومی باشد مي خواهم بگويم خيلی خوبی که نه قضاوتش ميکنی نه گله مندی. مي خواهم بگويم گاهی انکه می رود هم به اندازه انکه می ماند عشق را بلد است و فراموش نمی کند.کاشکی او را بگذاری بماند در دلت برای هميشه اما شادی را جای ديگری پيدا کنی. قلب ادم خيلی بزرگه. حتما جايش تنگ نمی شود. اینطوری او که رفته هم اگر همينقدر عشق را بلد باشد٬ خوشحالتر است.

اسم وارد نشده است:

تو عاشق کسی هستی که حس تو را ندارد،فقط و فقط همین




Blog Design Studios