دلم تنگ شده بود...همین...شاید هیچ چیز دیگه ای مثل یاد آوری شازده کوچولو توی این حال برام لازم نبود...ممنونم از تو و از خودم که می دونم وقتی بی قرارم کجا بیام...سرزمینت رو دوست دارم...همین

پست بالاييتو دوست دارم

شازده کوچولو در سرزمين رويايی ...

بعضی وقت‌ها پیش من هم میاد، وقت هایی که بی‌حوصله‌ام، کمی غصه‌دارم یا تب کردم...صدای خنده‌هاش حال‌ام رو خوش می‌کنه.
...........
دیروز داشتم یه نقد پست مدرن از داستان شازده کوچولو می خوندم، تمام فنتزی‌های قشنگ ذهن‌ام رو به هم ریخت.

سرزمین رویایی:

يارا جان:
من به جز شاملو ترجمه‌ی ديگه‌ای نخوندم. اما شاملو و نثر روانش را خيلی دوست دارم. بيشتر نوارش رو گوش می‌دم البته :)

خب بوی لطافت می دهد آغشته با جدايی

معلومه ديگه.. شازده کوچولوها فقط اطراف سرزمين های رويايی پرسه می زنند... ;)
راستی شما شازده کوچولوی ترجمه ی شاملو رو دوست دارين؟ نمی دونم چرا با همه ی احترام و علاقه ای که نسبت به شاملو دارم ترجمه اشو برای اين کتاب اصلا دوست ندارم

man be in shazde kuchuluye sarzamin e royaiee salam mikonam

کاش من و حدیث هم یه شازده کوچولو داشتیم!

شازده کوچولو:

فقط بچه ها می دانند که به دنبال چه می گردنند...شازده کوچولو در جستجوی گل هنوز درسرزمین رویایی است.

بیشتر خوش به حالت به خاطر اینکه گلدون داری . . . تا به خاطر اینکه شازده کوچولو داری . . . اصلا چون گلدون داری . . . اومده سراغت . . . من می دونم . . .

چندگانه:

من يه ممل دارم که توی يه ليوان زندگی می کنه که توش مداد و خودکار و اين چيزاست. بعد يه وقتا حواسم نيست و يادم می ره که هست، پاک کن می خوره توی سرش. اينجور وقتا بدجوری داد می زنه يهو. گول نمی خورم که پاک کن سنگين بوده و دردش گرفته. می دونم فراموش کردن من دادش رو دراورده... (چه کامنتی...)

:)




Blog Design Studios