منم اون شب همين حال رو داشتم . مخصوصا اونجايی که می گه آخرش يه شب ماه می ياد بيرون ... بد روزگاری شده ... با هر اتفاقی حتی خوشآيند دلايل متعديی برای بد شدن حال ما پيدا می شه ... فکرشو بکن آرزو داشتی صداي فرهاد يه دفه اينطوري ناغافل خونه رو پر کنه ... ولی ...
راستی ممنون از همراهی تون ساکن سرزمين رويايی

مرسی که عکسمو مورد الطاف وبلاگی قرار دادی ;)

سلام لطفا به پست آخر لينك بده و هر كس رو تونستي خبر كن. يه كبد لازمه فوري.مشكل مالي تقريبا حل شده . خبر ميدم.

می دانيُ وقتی نتوانی چيزی را از کسی بگيري٬ تنها راهش اين است که خرابش کنی. لوثش کنی.
اين بلا را سر يار دبستانی هم آورده اند.
مهم نيست اما... مهم اين است که اين ترانه های تلخ اما پر از اميد فرهاد هنوز هم چندين سر و گردن بالاتر از همه محصولات مثلا فرهنگی آنهاايستاده اند و زمان٬ همه چيز را به صاحب اصلی اش بر می گرداند.
ممنون از تبريک برای آپ شدن :)

مرگ را حقير می کنند عاشقان،
زندگی را بی نهايت،
بی آنکه سخنی گفته باشند جز چشمهايشان.
فراتر از حريم فصول می ميرند،
بی نشان،
در فصلی بی نام.
بی صدا، ترانه می شوند بر لب ها.
در اوج می مانند،
همپای معراج فرشتگان،
بی آنکه از پای افتاده باشند از زخمهايشان.
عاشقان ايستاده می ميرند،
عاشقان ايستاده می مانند.

من هر بار این ترانه رو از این تلویزیون لعنتی میشنوم انگار یه چیزی تو دلم فرو میریزه...
:(
لعنتی ها

سرزمین رویایی:

غزل جان:
آره. جوابتو می‌نویسم به زودی ..

ايميل منو گرفتي؟؟؟

واقعا که بیشرمیه...

قشنگ نوشتی رؤیایی جان

سلام رفيق. ممنون از لطفت. سعي ميكنيم به آدمهايي كه بايد كاري بكنند يادآوري كنيم. خود ايشان هم تن به كمك جمع كردن نمي دهند . از اطرافيانشان هم كسي جز دخترشان جواب نمي دهد. حدست هم درست بود . صريح نگفتم چون نمي دانستم اجازه دارم يا نه. خسته نباشي . من كه خراب و خسته ام .

يک حس عجيب و تلخ را در رگ آدمی تزريق می کنند اين روز ها.
که بیشتر از زندگی، به خواب هایی آشفته می مانند...

شیر مادرت حلالت! منم دیشب زورم گرفته بود میدونستم خاکسترای فرهاد هم اگه جایی شاهد اون کلیپ مسخره بودند هرچی فحش داشته نثار آقایون فرصت طلب کرده! حیف که شما زودتر پست گذاشتی والا منم تو فکرش بودم.

راستی چرا




Blog Design Studios