August 08, 2015
داستان یک شبنم
همان روزها که از ایران رفت برایش چیزی نوشته بودم. شاید ده سال پیش بود. چند ماه پیش متنی استثنایی نوشته بود برای درگذشت پدر نازنینش. آنقدر پستش را دوست داشتم که تصمیم گرفتم اینجا کلمه‌هایش را مثل قاب عکس به دیوار سرزمین رویایی بکوبم. امروز هر چه سعی کردم متن را پیدا نکردم. اما باز هم فرقی نمی‌کند آخرین پست بلاگش را اینجا کپی می‌کنم باشد تا آنها که این آدم جادویی را نمی‌شناسند با او آشنا شوند.

لک

سالها پیش وقتی خیلی نوجوان بودم شیفته‌ی پسرکی شدم که کفترباز بود. آن روزها که میشد در پنجره ایستاد وامروزش را با یک نگاه عاشق فلان پسرک موتورسوارو فردایش را عاشق فلان علاف دوست داشتنی سر کوچه شد. آن روزها که زن های همسایه با همه‌ی بیرحمی سرخوردگی های سنت، در پچ پچ های عصرانه ی دم در، دخترک های محله رابه خاطر یک نامه یا نگاه بی تاب یا رد و بدل کلمه ای در گذری سریع از کنارمعشوق همیشه دور از دسترس، تا مرز فاحشه خواندن به گند می‌کشیدند.

پسرک کفترباز منفور بود. در نگاه من اما دنیای غریبی داشت و فقط تنها بود.

بالاخره یک روزخوشحال از غیبت بزرگترها و بی‌توجه به چشمهای همیشه کنجکاو پنجره‌ها، رفتم توی پشت‌بام و ابر مرد روزهای نوجوانیم را از نزدیک دیدم که بسیار کوچک بود آنقدر که لای کفترهایش گم شده بود. آن روز دانستم که پسرک در عشق یک دخترک دیگر مانده بود. دخترکی که در راه مدرسه همدیگر را پیدا کرده بودند و بعد به مدد خبر رسانی در و همسایه و با غوغای مادر و پدر دخترهمه چیز تمام شده بود. و وقتی در سخنرانی پر شورش گفت که ترک تحصیل کرده چون از تئوری خسته است، و گفت که هیچکس وفای کبوتر را ندارد، و گفت که عاشق آن دخترک تا آخر عمرش خواهد ماند، برای من ۱۳ ساله بزرگ و بزرگتر شد آنقدر که دیگر نمیشد شیفته‌اش ماند. آن بعد از ظهر آبان، کفترباز دوست نداشتنی محله در آن ملاقات با فاصله، سعی کرد به من حالی کند که ”رفته توی لک“ و آنقدر صبر می‌کند تا از لک بیرون بیاید.

آن روزتمام شد مثل همه‌ی روزها که حال صبر کردن ندارند. و من یادم نیست که باز با او حرف زده‌ام یا نه. یا بعد‌ها در ماراتن عاشقی‌ها و فارغی‌هایم اصلا" لحظه‌ای به او فکر کرده‌ام یانه. اما این لک، این حال دوست داشتنی، همیشه با من ماند. آنقدر که گاهی به خاطرش نمی‌شود جنبید، نمی‌شود خندید، نمی‌شود گریه کرد، نمی‌شود این و آن را دید، حتی نمی‌شود نوشت.

+ شبنم طلوعی
+ بلاگ شبنم طلوعی: بابونه
+ مصاحبه سایت توانا با شبنم طلوعی
+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: Gustavo Santaolalla - De Ushuaia A La Quiaca


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک


http://www.dreamlandblog.com/2015/08/08/p/08,10,18/