Send   Print

شش سال پیش ساعت پنج صبح ۲۳ خرداد متن زیر را نوشتم و با ناامیدی خوابیدم:

برای ثبت در تاریخ می‌نویسم. دارم دیوانه می‌شوم. ساعت پنج صبح است و هوا روشن شده. نتیجه‌ها به طرز احمقانه‌ای نشان‌دهنده‌ی تقلب است. در عرض سه ساعت ده میلیون شمردند و بعد از چهار ساعت 24 میلیون.

اس‌ام‌اس ها قطع است. اینترنت پرسرعتم قطع است. بی‌بی‌سی فارسی پارازیت دارد. با دایل آپ دارم می‌نویسم. حرفی ندارم. شوکه هستم. سر درد. عصبانی. و بدبخت. امیدوارم کروبی و موسوی با اتحاد خودشان جلوی این کودتای دموکراتیک بایستند. متاسفم برای خودم. برای شهرم برای کشوری که در آن به دنیا آمدم و برای همه‌ی آرزوی‌های احمقانه و حقیرم. بدبختی سرنوشت ایران است گویا.

جز بغض چیزی ندارم اینجا بنویسم. لعنت ...


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print

شش سال پیش در چنین روزی:

باید در دستگاه ماهور و به ریتم لطفی و صدای شجریان امروز به دنیا سلام کنیم. باید بعد از سی سال از اجرای تصنیف در دانشگاه ملی دوباره بر لب بخوانیمش. چندین باره و با لبخند. باید زمزمه‌کنان و با دلی سبز پای صندوق‌ها قدرت خود نشان دهیم و به دوستان سبز‌پوشمان با مهر بنگریم که این روزها، نادر اند و کمیاب. هر سی سال یکی شکوفه‌ای در تاریخ به گل می‌نشیند. از روزهای پرتلاطم مصدق تا شب‌های تکرارنشدنی اواخر دهه‌ی پنجاه و اینک در آستانه‌ی تحولی دیگر، بر لب بام سرنوشت، ایران دوباره و چندباره ایستاده است.

آنانکه سخن از تحریم می‌گویند تنهایند. و این سیل جمعیت را چشمان دگم‌شان شاید نبیند. اینک برای بهتر بودن، برای ارزش نهادن به هنر و هنرمند و معلم و کارگر و استاد و دانشجوی محروم باید بد را به شیاد ترجیح داد. پرواضح است این انتخاب بد و بدتر دیگر نیست. باید امروز نشان دهیم دیگر خواهان دروغ و خواری و ذلیل بودن در دنیا نیستیم. ما خواهان انگشت‌نگاری و متهم‌ دایمی بودن در فرودگا‌ه‌های دنیا نیستیم. ما سینما می‌خواهیم کمی ادبیات بی سانسور، کمی ‌شادی و فریاد با هر رنگی، سبز و قرمزش فرقی ندارد برایمان. ما دچار کمبود خنده شده‌ایم و حالا نوبت ماست که برای حق‌مان تلاش کنیم که سیاه‌پوشان با نیزه، خواهان خاموشی ما هستند تا بساط دیکتاتوری را کامل بر سفره‌ی ایران بچینند.

و اینک نوبت ماست که در گذرگاه به لباسمان ایراد گرفتند و بغض کردیم، نوبت ماست که سینمایمان را کنار خیابان حراج کردند، نوبت ماست که کتاب‌های نازنین‌مان را – تنها دریچه‌های رو به نور را – سانسور کردند و دم نزدیم، نوبت ماست که ستاره‌دارمان کردند و تنها گریستیم، نوبت ماست که سهمیه بستند بر جنسیت‌مان و خندیدند بر توقیف روزنامه‌هایمان. شاید امروز فقط وقتش باشد و دیگر حقی نداشته باشیم. شاید برای کمی خنده و عشق و دانایی، امروز وقت داشته باشیم. این فرصت را از دست نمی‌دهیم. سیاه‌پوشان در لجن افکارشان بی‌صدا غرق خواهند شد. زنده‌باد لبخند سبز این روزهای جوانان ناامید و خسته. زنده‌باد خنده‌های تلخ پدرانی که چندین بار تاریخ برسرشان چون امروز نازل کرده و هر بار مایوس‌تر از قبل در میانه‌ی راه برگشته‌اند. به ‌امید شادی بیشتر، صلح و دوستی با دنیا.

+ گوش کنید: ای ایران. شجریان
+ عکس: Yaldabox
+ صدای تو خوب است
+ گزارش کریستین امانپور برای سی‌ان‌ان
+ به خاطر این‌که روزی می‌خواسته معمار و نقاش و روزنامه نگار باشد
+ ازاین‌طرف آن‌طرفِ این‌روزها
+ یادآور سی سال قبل


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print

شش سال پیش در چنین روزی:

از دیشب تا الان سه نفر تحریمی را راضی به رای دادن به موسوی کردم. طرفداران موسوی به وضوح شهر را در تصرف خودشان دارند. زنجیره‌ی سبز دیروز این را به خوبی نشان داد. شهر تب دارد انگار، همه چیز ملتهب است و همه برای رفتن احمدی‌نژاد بی‌تابی می‌کنند. همه هم در عین حال می‌ترسند از احتمال تقلب. با وجود اس‌ام‌اس و فیس‌بوک و بلاگ‌ها فاصله‌‌ی مردم و اخبار کمتر از چهارسال قبل شده است. کوچکترین خبرها برای دوستان اس‌ام‌اس می‌شود. حالا دیگر مامان و باباها هم به طور حرفه‌ای اس‌ام‌اس باز شده‌اند.

همه امیدوارند تقلبی نباشد تا شنبه جشن پیروزی بگیرند. با وجود بازی تیم‌ملی فوتبال در عصر امروز پیش‌بینی می‌شود در صورت برد یا حتا باخت، آخرین روز تبلیغات رسمی شلوغ‌ترین روز خیابان‌ها هم باشد. بعضی‌ها هم امیدوارند که موسوی و احمدی‌نژاد به دور دوم بروند تا این کارناوال‌های شادی و رقص شبانه و آزادی مردم و داخل آدم حساب شدن و نبودن گشت ارشاد یک هفته‌ای بیشتر ادامه داشته باشد. هرچه باشد این روزها به مردم خوش می‌گذرد.

+ زنجیره‌ی سبز انسانی روز دوشنبه از تجریش تا را‌ه‌آهن
+ عکس: نگاه سبز


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print

شش سال پیش در چنین روزهایی:

به جز جمعه سه روز دیگر باقی است. سه روز سرنوشت ساز. امشب من در چهارراه‌ها در ترافیک‌ها حتا با ماشین کناری صحبت می‌کردم تا اگر تحریمی بودند بتوانم از همان فرصت کم استفاده کنم و یک جای خالی را به یک رای سبز تبدیل کنم. شهر از ساعت پنج عصر به بعد عملن فلج است. همه گویا کاری واجب‌تر از کسب و کار دارند. مردم وسط خیابان‌ها راه می‌روند. همه جا سبز است و امروز زنجیره‌ی انسانی سبز از تجریش تا راه‌آهن شهر را سبز کرد.

اگر هر کدام از ما در سه روز باقی‌مانده هر روز دو نفر از دوستان نا‌امید تحریمی را به رای سبز تبدیل کنیم هر کدام شش رای در روز جمعه خواهیم ساخت. شاید دوستان ما قلبن تحریمی باشند اما با اصرار با خواهش و درخواست ما قبول کنند به رسم دوستی فقط، جمعه رای‌شان را سبز بیاندازند. برای اطمینان دوستانمان می‌توانیم قول دهیم اگر با ریاست جمهوری موسوی اوضاع بدتر شد تقصیر ما باشد و اگر بهتر شد به کام خودشان. از امروز شروع کنیم. با هر میزان تقلب وقتی سونامی سبز، جمعه بر سرشان ویران شد دیگر توان شیادی و دروغ‌گویی نخواهند داشت.

+ به خاطر سنگفرشی که مرا به تو می‌رساند
+ ديوانگی در تهران يا نگاهی به شعارهای اين روزهای مردم
+ شب های تهران حال و هوای روزهای انقلاب دارد اما…
+ خیابان‌های تهران و انتخابات
+ نگاه سبز
+ باهم‌بینانه‌ی این‌روزها
+ حوزه‌های رای‌گیری در امریکا
+ شعارهای ولی‌عصر / زنجیره سبز حامیان موسوی
+ فریاد تاریخی آی دزد
+ پیام میرحسین موسوی به ایرانیان مقیم خارج از کشور

پ.ن. این طرح را منتشر کنید و به دوستانتان اطلاع دهید تا تحریمی‌ها‌ی بیشتری را سبز کنیم.


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print

شش سال پیش در چنین روزی:

کار دوستان من در شب‌های اخیر رفتن به پارک وی از ساعت 11 شب تا 3 صبح است. داغ‌ترین نقطه‌ی تبلیغاتی تهران. در شهر‌های دیگر هم کارناوال‌های جوانان به نفع کاندیدا‌‌ها تا پاسی از شب به تبلیغ و فریاد و خواندن شعار‌های تند مشغول‌اند. شاید نبودن آزادی برای به راه‌انداختن کارناول‌های شادی در 30 سال اخیر دلیل این وضعیت باشد. آنطور که پیداست طرفداری از کاندیدایی خاص و تبلیغ برای او بهترین سرگرمی دختران و پسران جوان در روزهای در پیش روست.

+ عکس: بی‌بی‌سی
+ باهم‌بینانه‌های این روزها


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print

شش سال پیش در چنین روزهایی:

شهر در دست آرزوهای ماست. در دست رویاهای جوانان ناامید. این روزها شهر می‌خندد. پر از رنگ است و پر از شور و شوق فردای نزدیک. روبان‌های سبز، سنجاق سینه‌های رنگارنگ، میدان‌های شلوغ و چهارراه‌های پرهیجان جای همه‌ی روزهای گرم و تف‌زده‌ی خاکستری گذشته را گرفته‌اند. کسی به کسی اخم نمی‌کند، کسی نمی‌پرسد از نسبت دو جوان با هم و کسی شک نمی‌کند به ایستادن و خندیدن در پیاده‌روهای پرسر و صدا.

شهر در دامان ما می‌خندد. هوا سودای گرم شدن ندارد و باد خنک اواخر بهار آدم‌های شهر ما را وسوسه می‌کند. پرنده‌ها روی سیم‌های برق از این آزادی کوتاه‌مدت استفاده می‌کنند و قفس را فراموش کرده‌اند. ون‌های سبز و آجان‌های سر چهارراه برای لباس من و تو، انگاری هیچ وقت نبوده‌اند. هرکس روبانی بر دست دارد و سربندی بر سر، یا شاید از ماشین‌اش نوارهای سبز آویزان کرده است، یا حتا عکس‌های آن شیخ شجاع را. همه می‌خندند. پنداری قراری با هم دارند و نقشه‌ای در سر که هنوز مانده‌ تا اجرایش کنند.

چشم‌ها با هم سخن می‌گویند و دل‌ها در تب و تاب فردایی آزادتر، بی‌دروغ‌تر، انسانی‌تر، قانونی‌تر، می‌سوزند. کنار زمان ایستاده‌ام و به جوان‌ها فکر می‌کنم و خوشحالم. کاش همیشه شهر ما اینقدر خوشحال بود، زنده بود، نفس می‌کشید، می‌خندید و آدم‌ها از اینکه انسان‌اند و حقوقی‌ دارند در دلشان رنگ شادی می‌گرفتند. کاش بعد از تمام شدن وعده‌ها و آرزوهای موعود برای مردم این سرزمین، کارناوال‌های شادی برپا باشند و بیاموزیم که باید بخندیم و بیاموزیم که می‌شود طریق دیگری هم زیست، با رنگ، با شور، با شادی، با احترام به خود و دیگران. چنین باد.

+ كاش هميشه انتخابات رياست‌جمهوری بود
+ عکس: از اینجا


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک