May 21, 2015
شهر من بخند …
این عکس را نگاه کردم و بستم. دوباره باز کردم و نگاهشان کردم. ‌تک‌تک آدم‌های قاب را. چشم‌های پر از خنده و لب‌های شادشان را دل‌های کوچکی که مثل قلب گنجشک ذوق دارند. همه‌ی اینها از پشت لنز معلوم است. با خودم فکر کردم چقدر سعی کردند شماها را خاکستری کنند، غمزده‌تان کنند، سهمیه دانشگاه برایتان مشخص کردند، با ون جلویتان درآمدند کشان کشان با داد و فغان خواستند ابر سیاه بکشند به صورت خورشید خانم دلتان. اسید پاشیدند و رفتند، قوانین جزای بدوی‌شان را بر سرتان کوبیدند که به اذن آقایتان نتوانید از کشور خارج شوید، قاضی دادگاه؟ فکرش را نکنید. تقاضای طلاق؟ چه حرف مضحکی.

طپانچه کشیدند در بعدازظهر داغ تابستان تا سبزی دلتان را زرد کنند، تا بترسید و رام شوید. تبر زدند به ساقه‌های نحیف جوانتان، شما جز لبخند چیزی در دامن نداشتید. همه‌ی دشت را باغ را سبز کردید. دوباره جوانه زدید. در شهر خندیدید و عاشق شدید دوباره. رنگی شدید، دیوارها کثیف خاکستری را رنگ به رنگ کردید و باز دوباره بلند شدید رخ کشیدید بر زندگی. قرارتان افتادن و نشستن نبود. شما برای رفتن و رفتن آمده بودید. ققنوس آسمان بلند آبی شهر بودید که از خاکستر دنیایی که برایتان همه‌ی این سال‌ها ساختند پرکشیدید.

گاهی پیش می‌آید از که خودمان خوشمان می‌آید و برای هم هورا می‌کشیم. من برایتان کلاه از سر برمی‌دارم و جز خنده برای دل‌های دردکشیده‌تان آرزویی ندارم. با هم می‌خندیم، زندگی‌مان را رنگ می‌زنیم، عاشق می‌شویم، موزیک خوب گوش می‌کنیم و لذتش را می‌بریم. همین.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: شهر من بخند. گروه پالت
+ شهر من بخند را بخرید: Beeptunes و Amazon
+ عکس: آرش عاشوری‌نیا


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک


http://www.dreamlandblog.com/2015/05/21/p/03,33,59/