Send   Print

به یک جایی می‌رسی که نتیجه‌ی همه‌ی روزها و ماه‌های پشت سر را می‌بینی. همه‌شان مثل یک فیلم صامت از مقابل چشمت عبور می‌کنند. از همان ابتدا ... هیچ چیز جا نمی‌افتد. روز به روز و شب به شبش را مرور می‌کنی. بعد احساس کوهنوردی را داری که آخرین قدمش را تمام کرده و رسیده به همان نقطه‌ی دوری که از آن پایین‌ها خیلی کوچک و ناممکن بود.

حالا از این بالا به همه‌ی مسیر دشوار طی شده نگاه می‌کنم و خنده‌ام می‌گیرد. مثل پسرکی که شکلاتی که همیشه دوست داشته را از سرکوچه خریده و در راه خانه با خودش قدم زنان می‌خندد و ذوق می‌کند. اینطوری ذوق می‌کنم من. شکلاتم را فوت می‌کنم تا در دستم آب نشود.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک