Send   Print
میرحسین عزیز

از کنار اقیانوس آرام برایت می‌نویسم تا برسد به دست‌ات در کوچه‌ی اختر. دست‌بند سبزم به دست راستم هنوز بسته ست و در دلم انتظار روزی را می‌کشم که باز در توپخونه یا آزادی جمع بشیم. از پس این هزاران کیلومتر دورتر به یادت هستم. به یاد تو و آرمان‌های رویایی‌مان که یک روز سر می‌‌رسند. خواستم بدانی فاصله‌ها حرفی برای گفتن ندارند وقتی دل‌ها بهم نزدیک‌اند. این ماه‌های انتظار به قدر کفایت وقت داریم تا برای روز موعودمان برنامه‌ریزی کنیم. همه دور هم جمع میشیم. و تو باز دستت را مشت می‌کنی در آسمان. باد می‌آید. همه برایت فریاد می‌کشند. یکی گوشه‌ای نشسته گریه می‌کند. یکی می‌گوید آب برسونین. روزی که نمی‌شود درباره‌ی عظمتش چیز زیادی نوشت. فقط باید خودش سربرسد. تا این مردم تشنه، این شاخه‌های پژمرده را سیراب کند. چه اشک‌ها که روان می‌شوند و چه خنده‌ها از ته دل سرخواهیم داد. روزی که سیاهی و پلشتی دامنش را جمع می‌کند و آنچه می‌ماند آرزوهای ماست، ملتی آزاد، انتخابات آزاد و تو که دیگر در خانه‌ات زندانی نیستی. این روزها هم در حصر نیستی. فکر نمی‌کنم کسی در قلب کسانی که دوستش دارند زندانی باشد. تو به تعداد دل‌هایی که برایت می‌تپند آزادی، و آن‌هایی که در اوین و رجایی‌شهر در بند‌اند. شما آزادترین هستید. خواستم این را بنویسم که یادم باشد. که یادمان باشد تا وقتی سبزیم و امید در دلمان زنده است راه سبز امید را زندگی می‌کنیم. کاش می‌شد شانه‌ات را ببوسم و در آغوش بگیرمت.

زنده‌باد روز آزادی مردمی که آوازشان قرار نبود اینقدر غمگین باشد.

پسر سرزمین رویایی

+ گوش کنید: شرقی غمگین. هانی نیرو
+ راز سر به مهر: چهارپاره، در ساعت پنج حصر
+ ملکوت: خمسه‌ی ایمانی سبز
+ پیرفرزانه: در ساعت پنج حصر
+ زاویه: یک حرف ساده
+ گم‌شده در بزرگ‌راه: حصربازی
+ آخرین وسوسه‌های من: در ساعت پنج حصر
+ خوابگرد: در ساعت پنج حصر
+ کلمه: فیلمی منتشر نشده از میرحسین
+ ببینید: از کاندیداتوری تا دومین سال حصر

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print
بعد یادمی‌گیری که داستان همیشه آنطوری که تو می‌خواهی تمام نمی‌شود. یک چیزهایی این وسط هست که دست تو نیست و باید مثل بچه‌های خوب کنار زمین بازی بشینی و فقط نگاه کنی. ببینی آن حسی را که تو شروع کردی و سرنخش دست تو بود کجا تمام می‌شود وقتی بقیه بازی دست اوست. همیشه تمرین کرده‌ای که حق را همانقدر که به خودت داده‌ای به جنس مخالف هم بدهی و همیشه دوستانت برای این حرف‌هایت مسخره‌ات کرده‌اند، حالا همان جایی است که اگر قاعده را رعایت نکنی مچت گرفته می‌شود. دلت می‌خواهد به او هم حق بدهی. بعد یکی از ته ته دلت بلند می‌شود و بهت می‌خندد. به این سادگی‌ات و ساده‌لوحی‌ات. واقعیت ماجرا این است که زندگی و رابطه‌ها روی کاغذ زیبا هستند، مثل عاشقانه‌ها. زندگی واقعی اما بازیگرانش کلمه نیستند. آدم‌هایی هستند از پوست و گوشت و احساس، دنبال این‌اند که لیاقت بهترین‌ها را دارند و در این میان چیزهایی را از دست می‌دهند و چیزهایی به دست می‌آورند. هیچ معلوم نیست یکی از آن‌هایی که از دست می‌دهند تو باشی.

بعد صبح تا شب به خودت جلوی آینه می‌خندی. تصمیم می‌گیری که تو هم سنگدل باشی. می‌بینی به هر طرف نگاه می‌کنی عده‌ای دوست دارند کنارت باشند و از بودن با تو لذت می‌برند. فقط آنی که باید باشد، نیست. دلت می‌خواهد انتقامش را از بقیه بگیری. اعتقادت به عشق به دوستی را از دست می‌دهی و دلت یخ می‌زند. انگار دیگر آن تپش‌های قدیم را ندارد. برهوتی می‌شود پر از هیچی رقت‌بار.

اینجوری است که تبدیل می‌شوی به یک انسان موفق و منطقی از نظر دیگران که توانسته‌ای از زیر بار مسوولیت فرار کنی، اما در دلت روزی صد بار خودت را سرزنش می‌کنی که آنی را که می‌خواهی نداری. آن‌هایی هم که تو را می‌خواهند را تو نمی‌خواهی. شبیه آدم‌هایی می‌شوی که در خواب راه می‌روند. اینبار بقیه زندگی‌ات را قرار است راه بروی و نفهمی از کجا به کجا. او که نباشد بقیه دیگر واقعن بقیه هستند. فوقش کمی لاغرتر قدکوتاه‌تر چاق‌تر. هه... به همه‌شان می‌خندی حتا. سیگاری‌ها اینجور مواقع روی جدول کنار خیابان می‌نشینند و پک‌های عمیقی به سیگارشان می‌زنند. من به گوشه‌ای خیره می‌شوم و برای خودم رویا می‌بافم.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: سینا حجازی، خراب

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print
آهای ملت

اگر یک روز برای خودتان کاره‌ای شدید و انتصابات برگزار کردید. بعدش نظرتان به یک روان‌پریش نزدیک شد و بعد هم‌وطن‌های خودتان را کشتید تا او را به روی صندلی ریاست جمهور با لعاب انتخابات بنشانید، اگر بعدش مجبور شدید ریس جمهور منتخب مردم را در خانه‌اش زندانی کنید و روزنامه‌نگاران را شکنجه کردید به یاد داستان اره باشید. همان اره‌ای که در جایی گیر خواهد کرد و بعدترش دیگر نه راه رفت خواهید داشت و نه برگشت. چیزی که برایتان می‌ماند کمی ننگ است که در طول تاریخ نامتان را همراهی می‌کند.

این را گفتم که بدانید هیچ وقت تخم‌هایتان را در سبد یک اسکیزوفرن نباید بگذارید. که اگر گذاشتید اره‌‌ی تیز تاریخ مبارکتان باشد.

+ نامه ابوالفضل قدیانی از زندان قزل‌حصار به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print

صدای دریا یکی از عزیزترین صداهای دنیا برای من است. مثل صدای باز شدن در وقتی کسی که دوستش داری به دیدارت می‌آید. دیشب همینطور که کنار اقیانوسی رویایی قدم می‌زدم تصمیم گرفتم صدایش را ضبط کنم. دورترها صدای چند رستوران هست که جوان‌هایی لاغر اندام پشت پنجره‌هایش نشسته بودند و به دریا نگاه می‌کردند. از فاصله‌ای که من بودم نمی‌توانستم برق چشمانشان را ببینم. اما حدس می‌زنم چشمانی پر از امید داشتند. یا شاید از این چشم‌هایی که از نگاه کردن به موج‌های تکرای خسته نمی‌شوند. من اگر خودم چند سال همینطوری رو‌به‌روی دریا بشینم و موج‌ها را نگاه کنم هیچ وقت خسته نمی‌شوم. حتا شاید آخرش بگویم چه زود گذشت. اصلن کاش شغلی وجود داشت که به کسانی به دریا زل می‌زدند و با صدایش آرام می‌شدند حقوق می‌داد. اما چه فایده که هیچ کار این دنیا مثل آدمیزاد نیست. به این دلیل این را می‌گویم که همه آدم‌ بزرگ‌ها فکر می‌کنند آن‌ها که به دریا زل زده‌اند و یا صدایش را ضبط می‌کنند انسان‌های بیکاری هستند یا دارند وقتشان را تلف می‌کنند. این طرز فکرهاست که من را می‌کشد. تنها کارهایی سودمند است که آخرش رنگ یک صد دلاری دیده شود. وقتی به این فکرهای آدم‌بزرگ‌ها نگاه می‌کنم راحت‌تر می‌توانم خودم را قانع کنم که جلوی اقیانوس بشینم و به هیچ چیز فکر نکنم. اینطوری برای خودم دلایل منطقی دارم که با آن‌ها فرق دارم. و راستش را بخواهید هیچ چیز لذت‌بخش‌تر از فرق داشتن با این آدمهای تکراری نیست.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: یک بغل صدای اقیانوس
+ کامنت‌ها باز است چون آدم‌بزرگ‌ها تکراری اند.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک