November 09, 2012
...

از طریق: زن روزهای ابری

دیگر هیچ ترفند و شعبده بلد نبودم که نگهت دارم. و تو تمام شدی. خیلی وقت بود که تمام شده بودی.
من مثل شعبده بازی که خرگوشش از کلاه بیرون نیامده، اندوهگین رفتنت را تماشا می کردم که خیلی غم انگیز بود.
هیچ کس برایم دست نزد و پرده ها فرو افتاد.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک


http://www.dreamlandblog.com/2012/11/09/p/10,38,35/