Send   Print

این روزها وسط جنگلی زندگی می‌کنیم که هر کسی صبح زودتر از خواب بیدار شود غرشی می‌کند و بقیه را می‌اندازد آب‌خنک بخورند. احساس مسافری را داری سوار بر قطاری که با سرعت به سمت دره بدون ترمز زوزه‌کشان می‌رود و هر لحظه با خودت می‌گویی دیگر فردا تمام است. و باز روز از نو و روزی از نو. قیمت دلار رکورد ۲۷۰۰ تومان می‌زند، دختر هاشمی می‌رود اوین، فردا شبش پسرش می‌رود، کودتاچی پای منبر سازمان ملل از امام دوازدهم شیعیان حرف می‌زند که نمی‌دانم بخندم یا گریه کنم، جوانفکر می‌رود هلفدونی، بهانه برای توقیف شرق جور می‌شود، جی‌میل فیلتر می‌شود، ادب مرد به ز دولت اوست اما بعضی‌ها روز روشن به رقیبانشان گلاب تعارف می‌کنند (به همین سادگی)، وزیر ارشاد هم در همین لحظه از خواب بیدار شد، پشت میز نشست و گفت: یک حبه قند را اسکار نمی‌فرستیم. سخنگوی وزارت فخیمه امور دول خارجه هم یک کتک لایت در حال قدم زدن در خیابان‌های شیطان بزرگ می‌خورد.

خب بس است؟ یا باز هم می‌خواهید؟ هر کدام از این خبرهای شوکه کننده برای یک ماه می‌تواند خوراک همه‌ی روزنامه‌های زرد نروژ و فنلاند و ژاپن و کانادا باشد. بعد از این مردم عصبی انتظار دارید با تاکسی بیمه ابوالفضل اعصاب هم داشته باشند و ویراژ ندهند؟ و راننده‌های عصبانی فحش بالا و پایین و چپ راست هم را هم ندهند. خب نمی‌شود. این قطار که مستقیم به سمت دره می‌رود همه‌ی مسافرها را روانی کرده. همه سرشان را از پنجره‌ها بیرون کرده‌اند و تا جایی که می‌توانند داد می‌زنند. بعضی‌ها پایین می‌پرند بدون اینکه فکر کنند زنده می‌مانند یا مرده. اینطور مملکتی داریم ما. آنچنان زندگی می‌کنیم که مرده‌ها به ریشمان می‌خندند. خیلی دوست دارم از پدر و مادر‌هایی که به روح هم قلبن اعتقاد دارند بپرسم دلیل اینکه این سیم لخت ۲۲۰ ولت را وصل کردند به زندگی روزمره فرزندانشان دقیقن چه بود؟ آب و برق مجانی؟ یا خانه مجانی؟

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.