March 31, 2012
تیک تاک‌های پرخاطره

همیشه فکر می‌کردم ساعت قرمز را بیشتر دوست دارم. در اتاق من چند ساعت هر ثانیه تیک تاک می‌کنند. ساعت آبی روی دیوار تیک تاکش کلفت تر و با وقارتر از ساعت قرمزه هست.ساعت قرمز یادگاری سال‌های کنکور خواهرم بوده و طبق معمول بعد از خواهر بزرگ همه چیز به برادر کوچکتر می‌رسد غیر از لباس‌ها. دیشب که صدایشان را گوش می‌دادم دیدم در هر ثانیه هر کدام یک جوری انگار می‌خواهد برتری خودشان را به رخ بکشند که دقیق‌تر و منظم‌تر هستند. صدایشان اینجوری بود: تیک تیک تاک تاک تیک تیک تاک تاک. که تیک تاک اول و سوم برای ساعت قرمزه است که باریک‌تر و ظریف‌تر هست همیشه. ساعت آبی برای خودش مردی شده، حتا تیک تاک‌هایش هم مثل پسرهایی که به بلوغ می‌رسند و صدایشان خروسی می‌شود کمی خشدار است.

از سال هفتاد که خواهر بزرگ کنکور داشت تا همین نوروز نود و یک ساعت قرمز دارد تیک تاک می‌کند. بعضی وقت‌ها باتری اش تمام شده اما باز برایش باتری خریده‌ام تا بتواند تا جایی که توان دارد ثانیه‌ها را بشمرد. آخر از این کار لذت می‌برد. با خودم فکر می‌کردم همه‌ی این بیست سال چقدر روزها و شب‌های متفاوتی را من گذرانده‌ام و ساعت قرمزه تنها کسی است که گوشه‌ای نشسته و شاهد همه‌ی این ماجراها بوده. و هی تیک تاک کرده و خسته نشده و تیک تاک و تیک تاک. شاید فکر کنید که تیک تاک کردن کار ساده‌ای است و ساعت بودن کاری ندارد، اما حاضرم قسم بخورم که نگه داشتن فاصله‌ی مساوی بین ثانیه‌ها کار هر کسی نیست. از پس ساعت‌ها برمی‌آید فقط. خودم هیچ وقت حوصله ندارم اینقدر تمرکز کنم و چند روزی حتا ساعت باشم. من اگر توانش را هم داشتم وقتش را ندارم که ساعت باشم.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.


http://www.dreamlandblog.com/2012/03/31/p/02,22,40/