Send   Print

از داخل زندان برایتان می‌نویسم. زندان بزرگی به وسعت یک سرزمین. تمام راهها به سمت جهان بیرونی قطع است. و ما اینجا بهت زده بهم خیره شده‌ایم. گرچه آفتاب بالای سر ظهر جمعه می‌تابد اما احساس تاریک‌ترین شب‌ها را داری و گرچه کلمه‌ی راحت الحلقوم آزادی در بوق و کرنا می‌شود مدام، احساس تنگ‌ترین سلول‌های زندان‌های مخوف را داری. از ما که این داخل مانده‌ایم تا شما که بیرون نفس می‌کشید هزاران هزار فریاد و شکنجه و گلوله راه است. خوب است برای فرزندان آینده‌مان داستان‌های این روزها را تعریف کنیم که در دیکتاتوری چنین و چنان زندگی می‌کردیم، اگر باور کنند. در حال حاضر ای‌میل ها بسته است، سایت‌های خبر فیلتر اند، سایت‌های اجتماعی فیلتر اند. کلاغ‌ها بر شاخه و کفتارها در کوچه‌ها می‌گردند. نور را در پستوی خانه نهان کرده‌ایم به امید روزی که این دوران تلخ، تنها طعم خاطره‌ای سیاه برایمان داشته باشد.