October 19, 2009
آفتاب حقیقت و ابرهای سیاه کودتاچی

مهشید عزیز لطف کرده و صحبت‌های مهم شادی صدر با شبکه‌ی اول آلمان را به صورت متن درآورده تا آنهایی که نمی‌توانند ببینند لااقل بخوانند که در اوین چه گذشته بر زندانیان. هیچ وقت مثل روزهای اخیر من خوشبین نبوده‌ام و آینده‌ی کشورم را سبزتر از این ندیده‌ام. چند شب قبل با دستبند سبزم مهمانی رفتم و همه نگاه عاقل اندر سفیه می‌کردند و من به همه توضیح دادم که سبزها هنوز فعال‌اند و هنوز باید جنگید و بازی تمام نشده و حداقل کاری که می‌توانید بکنید نوشتن روی پول‌های نازنین‌تان است که به لطف تورم هر هفته باید تعداد بیشتری از آنها را از کیف مبارک برای زندگی بیرون بکشید. من بسیار امیدوارم و خوشحال شدم که افرادی مثل شادی صدر این شجاعت را دارند تا آنچه بر آنها رفته است را افشا کنند و این آبروی رفته دیگر به جوی نظام باز نمی‌گردد. شاید چندی بعد حجاریان هم شروع به افشاگری کند و چه خنده‌دار است قیافه‌ی دیکتاتور وقتی دنیا آنچه را که در زندان‌ها - به قول خودشان سوییت‌ها – ی سیاه بر زندانیان می‌گذشته را می‌‌خواند. هیچ وقت آفتاب زیر ابر نمی‌ماند این داستان تاریخ است و ما باید از اعماق قلبمان مطمئن باشیم که حقیقت بر این نیرنگ و ریای دولت کودتاچی پیروز خواهد شد. چنین باد.

بازداشت من میتونیم بگیم به شکل وحشیانه بود. وقتی آقایان میخواستند مرا بازداشت کنند یک ماشین پیچید جلوی من و دوستانم که داشتیم میرفتیم به سمت جایی که قرار بود راهپیمایی انجام بشه ، و پیاده شدند سه نفر مردی که یونیفورم نداشتند و خیلی قیافه ی عادی داشتند و به من گفتند باید سوار بشی ، اولین چیزی که بود این که شما کی هستید ، حکمتون کجاست و من با شما نمیام ،و آنجا بود که درگیری بین ما اتفاق افتاد و من خوب نمیخواستم سوار شم ، از دستشان فرار کردم ، من را کشیدند و مانتویم در دستشان پاره شد و روسری ام و همه ی اینها کشیده شد و بعد به هر حال نزدیک به دوازده ساعت من در جایی بودم به نام مرکز پیگیری که در واقع مقر وزارت اطلاعات است در چهار راه ولی عصر توی مرکز شهر ، و همین طور بازداشتی های دیگر را که ـ من اولین نفر بودم که بازداشت شدم ولی همینطور بازداشتی های دیگر را ، زن و مرد ، می آوردند تا شب که تظاهرات دیگه تموم شد و خلوت شد ساعت ده و نیم یازده شب ما را بردند به بند 209 زندان اوین و من را انداختند در سلول انفرادی . سلولهای انفرادی 209 یه سلول هست حدود 1.5 متر در 2 متر و هیچی هم ندارد ، یک چراغ دائم روشن است و تاریکی وجود ندارد

ادامه ...

+ اولین فیلم ویدیویی مهندس میرحسین موسوی


http://www.dreamlandblog.com/2009/10/19/p/03,37,28/