September 22, 2009
داستان طعم تن تو

از نوازش تن تو که برخواستم و پس از یک خداحافظی سریع به مجلس شام رسیدم. خواستم بنا به عادت مالوف دست‌هایم را بشویم که یک حس تازه نگهم داشت. دلم می‌خواست شام امشبم را با طعم تن تو مزه‌مزه کنم. کاش می‌دانستی که بوی تن تو و مزه‌ی وجب به وجب اندام تو از تمام آنچه آن شب بر میز پر زرق و برق خودنمایی می‌کرد خوشمزه‌تر بود. و در آن جمع به ظاهر خندان، من تنها کسی بودم که شامم را با طعم تن دوستم می‌خوردم.

+ برای بانو الف


http://www.dreamlandblog.com/2009/09/22/p/03,00,57/