June 29, 2009
وقتی انسان‌ها از حق‌شان نمی‌گذرند

مردم می‌توانند از حق‌شان بگذرند. از نوبت نانوایی تا صف مترو. بگذرند از اینکه راننده‌ی کناری بهشان توهین کرد و رد شد، فلانی پولشان را خورد و چکش نقد نشد، بگذرند که پسرک هفده‌ ساله در خیابان بهشان متلک گفت یا دستش اشتباهی به مرزهای محفوظ تن‌شان تجاوز کرد، مردم می‌توانند از صدای بلند همسایه نصفه شب و یک خواب راحت بگذرند، می‌توانند از بسته شدن راه‌های ارتباطی و فیلترینگ دانایی و فرهیختگی بگذرند، یا اینکه به روی خودشان نیاورند که نماینده‌ی کشورشان در روز روشن در یکی از مهمترین دانشگا‌ه‌های دنیا خطاب به دانشجویان بگوید: ما در کشورمان هم‌جنس‌گرا چون کشور شما نداریم.

مردم صبرشان زیاد است. سعی می‌کنند نادیده بگیرند و اوقاتشان را برای واضح‌ترین حقوق زندگی که چون روز روشن است به آنها تعلق دارد تلخ نکنند. تا جایی که توان داشته باشند گذشت می‌کنند اما هیچ‌گاه هیچ‌کس در هیچ‌کجای دنیا کسی به یاد ندارد که انسانی از خون به ناحق ریخته‌ شده‌ی فرزندش، پدرش، خانواده‌اش، همشهری‌اش، هم‌وطن‌اش گذشته باشد. خون انسانی وقتی بر زمین می‌ریزد و زندگی و آرزوهای آن فرد در چند لحظه نابود می‌شود دیگر کمتر اسلحه و باتومی می‌تواند جلوی خشم زیر پوست شهر و پنهان در نگاه بشکه‌های باروت را بگیرد. زمانش شاید بر کسی معلوم نباشد اما در انفجار بشکه‌های خشمگین کسی شک ندارد.


http://www.dreamlandblog.com/2009/06/29/p/01,54,42/