October 01, 2008
داستان جیره‌ی پنج روزه‌ی ما

تمام شد. جیره‌ی پنج روزه‌ی ما تمام شد. همیشه وقتی به آخر می‌رسی که انتظارش را نداری، یا دوست داری هنوز ثانیه‌ها کش بیایند و ساعت‌های لعنتی به تو فرصت بیشتری دهند. برایش پنچ گل رز قرمز گرفتم و در گلدانش یادگاری گذاشتم. گفت: باید خشکشان کنم تا همیشه بمانند. کاش می‌شد زمان را هم مثل گل‌های رز قرمز خشک کرد و بعد آرام مثل یک قاب عکس قدیمی به دیوار آویزان کرد.

پنج روز با هم زندگی کردیم. اول قصه خوابیدیم و آخر ترانه پا شدیم. من ظرف شستم و او غذا درست کرد. من خرید کردم و او شراب‌ها را در گیلاس‌ها ریخت. من خاطره تعریف کردم و او خندید. من موزیک گذاشتم و او گوش داد. او آلبوم‌های قدیمی عکس‌هایش را نشان داد و من مقابل ابهت بی‌قرار بودنش زانو زدم. او قهوه‌ی ترک مهمانم کرد و من برایش چای مخصوص خودم را دم کردم. او موهایش را سشوار می‌کشید و من نگاهش می‌کردم. من میز را چیدم و او با خنده، ماجراهای طولانی و شیرین تعریف می‌کرد. من نازش را می‌کشیدم و او قربان‌صدقه‌ام می‌رفت.

در این پنج روز، بی‌شمار دستانش را بوسیدم و گونه‌هایش را. چهار بار لبانش را. بی‌شمار نوازشش کردم و موهای سیاهش را میان انگشتان باریکم مثل جرعه‌ای آب زلال از رود‌خانه‌ای برای تشنه‌ای. کنارم می‌نشست و سرش را روی بازویم تکیه می‌داد و پاتریک بروئل گوش می‌دادیم. بخت خندان و زمان رام. گاهی نگاهی پر از داستان‌های خواندنی از زیر چشم. و خنده‌ای پر از شوق و لذت در جواب نگاهی.

گاهی وقت‌ها حرف‌ها تمام نمی‌شوند، نگاه‌ها روی چشم‌ها می‌ماسند. احساس‌ها ابدی‌اند و دوستی‌ها ممتد. این آونگ آویزان و دقیق ساعت است که با صدای کسل‌کننده‌اش مثل میخی که در سنگ می‌رود به تو مدام یادآوری می‌کند که وقت تمام است. خوشا دوستی، احساس، رابطه‌، عشق، نگاهی که با ضربان آونگ بیکار ساعت تمام نشوند.

+ Patrick Bruel - Au Café des Délices

+ Patrick Bruel - Au Café des Délices Live


http://www.dreamlandblog.com/2008/10/01/p/06,09,28/