February 29, 2008
س مثل دوست

...........................، .....................................................؛ .....................................
...................................، .........................، .........................................................
.............. .

...............، ........................................................................................، ..............
....................................................؛ ...........................................، ......................
............................، ...........، ..............................................................................
...........................................؛ ............................. .

..................، ......................................................................، ..................، .........
.............................، ........... .


پ.ن. خیلی سعی کردم جلوی‌شان را بگیرم. اما نشد. کلمه‌ها بال‌هایشان را از چمدان‌های قدیمی رنگ ‌و رو رفته‌ای در آوردند، پر زدند و رفتند. قهر کرده‌اند. غمگین‌اند. دلشان شکسته. یکیشان گفت می‌رویم به سرزمینی که جواب عشق را با لبخند بدهند و اشک‌هایت را با اشک پاک ‌کنند. شوکه بودم. دستانم یخ زده بود. اول زبانم گرفت. سعی کردم بتوانم حرف بزنم. وقتی کلمه قهر می‌کند، وقتی صدا دالان‌های تاریک فاصله را به زیر نمی‌کشد، وقتی مرزها دیوار می‌شوند و جاده‌های سنگی ما را سنگ می‌کنند، صحبت از دلتنگی، صحبت از عشق، صحبت از دوستی، نابجا است. ( این کلمه‌ها را از شازده‌کوچولو قرض گرفته‌ام ).

+ گوش کنید:
EnioMorricone. Lolita


http://www.dreamlandblog.com/2008/02/29/p/03,38,22/