December 09, 2007
رنگ

از دیروز شروع کرده‌ام به رنگ کردن اتاقم. همیشه وقتی خواهرجان از غربت می‌آید ما خانه‌تکانی می‌کنیم. هر دیوار اتاقم را یک رنگ کردم. یکی را آبی آسمانی، یکی را فیروزه‌ای، یکی را رنگ حوض روبه‌روی کوشک احمد شاهی که چقدر دوستش دارم. و دو آبی دوست‌داشتنی دیگر. بابا هم کمکم می‌کند. کارکردن با بابا را خیلی دوست دارم، قبلن هم گفته‌ام برای اینکه یاد کودکی‌هایم می‌افتم. آن روزها بابا مدام به من که میان دست و پایش مزاحم می‌شدم و وسایلش را برمی‌داشتم تا بازی کنم داد می‌زد که این کار را بکن و آن کار را نکن. گاهی هم از من می‌خواست کمکش کنم و من با دست‌های کوچکم چند ضربه با چکش‌هایش می‌زدم.

امشب اما کلی می‌خندیدیم با هم. به اشتباه‌هایی که می‌کردیم و مثل پت و مت با لباس‌های رنگی چند بار نزدیک بود حسابی خراب‌کاری کنیم. مامان هم برای رنگ‌ها نظر می‌داد. برای یک دیوار نزدیک یک ساعت طول کشید تا رنگ‌ها را مخلوط کنیم برای آبی مورد نظرمان. الان هم کوچ کرده‌ام آنسوی خانه. تنها چیزی که پنداری نمی‌توانم از آن دل بکنم لب‌تاپم است. رنگ‌های سر و صورتم را با تینر شستم. برای همین الان کمی بوی نفت می‌دهم. اما کلی هیجان دارد که با بوی نفت بخوابم. احساس نقاش‌های حرفه‌ای را دارم. تنوع برای زندگی لازم است، حتا اگر خوابیدن با بوی نفت باشد. اتاقم که آماده شد عکس‌اش را می‌گذارم اینجا.


http://www.dreamlandblog.com/2007/12/09/p/03,23,11/