July 02, 2007
تا ندهی بر بادم

بعد از خواندن مطلب دوست خوبم سیبیل‌طلا درباره‌ی نامجو و خانم امیر‌ابراهیمی لازم دیدم چند خط را به عنوان نظر خودم بنویسم:

اول: نازلی می‌گوید: خلاصه همان طور که ساليان سال است که ما کلی سايه سر داريم که برايمان غيرتی می شوند، نگران می شوند، خودکشی می کنند، چاقو کشی می کنند، و نهايت شعر می گويند
شعر زلف بر باد اثر حضرت حافظ است نه نامجو، و ما از نقد آن به گمانم عاجزیم.

دوم: نازلی می‌گوید: شما تصور کنيد که زنی با عامليت کامل تشريف ببرد و برود و با همراه و شريک جنسی خود به ... مشغول شود و فيلم ... توسط شريک نامرد او لو برود و در مقابل چشمان اذهان عمومی طرف بی سيرت شود و همراه با تن زن اذهان عمومی هم ... شوند تا لحظه ای، ثانيه ای اذهان عمومی به این فکر کنند که آن زن که بر روی مردی نشسته بود و خرامان بالا و پايين می رفت ... که نمی شد هيچ تمام ما را هم به ... خواهد داد
حداقل این پاراگراف را از نازلی انتظار نداشتم. این بازیگر به عنوان یک زن ایرانی در آن ماجرا مظلوم بود. هیچ انگشت اشاره‌ای به تردید، سوی پسر دراز نشد. اما در این قبیله همه دختر را گناهکار می‌دانند. اما چه بی‌سیرت شدنی؟ او حق دارد با عاملیت کامل، بدنش را و روحش را در اختیار هر کسی بگذارد همچنان که ما. اما این تکنولوژی است که این روزها در هر سوراخی پنهان شده. و مجسم کن در قبیله‌ای که صکص تابو است، فیلم یک بازیگر چقدر می‌تواند برای مردان حریص و هیز جالب توجه باشد. همچنان که در امریکا هم پاریس هیلتون هر وقت می‌بیند خبری از او در روزنامه‌های زرد نیست، به عمد فیلمی خصوصی از خودش و دوستش منتشر می‌کند تا به روی جلد مجله‌ها برگردد. مردان امریکایی هم مثل ایرانی‌ها با اینکه درگیر تابو نیستند اما باز هم تفاوتی در میزان کنجکاوی‌شان دیده نمی‌شود.

سوم: نازلی می‌گوید: بنده اميدوار بودم که بعد از ویديو صکصی خانم ميرابراهيمی ما موج تحليل ها و تفسير ها را در باب جنسيت و جنسگونگی زنان داشته باشيم که به لطف آقای نامجو آب توبه بر سر آن زن بی سيرت شده ريخته شد و در يک موزيک ویديو جواد در حالی که خانم مير ابراهيمی عشوه شتری های معصومانه نثار اذهان عمومی می کردند نامجو با صدای بز خواند
و حالا با تمام این حرف‌ها فیلم منتشر شد. نقش من وتو چیست نازلی؟ من و تو که هر روز هر چقدر هم خسته باشیم زل می‌زنیم به این صفحه‌ی سرد تا اخبار ایران را بخوانیم و واقعیت‌ها را بدانیم. نظر ما باید با آقای سوپری سر کوچه فرق داشته باشد. با اینکه نامجو ناراضی بود از آن کلیپ سایت تهران اونیو اما من خوشم آمد. آنها سعی کردند که مظلوم ماجرا را به زندگی برگردانند. دوباره مقابل دوربین. دستش را گرفتند تا بلند شود. در این قبیله کسی به صدای فریاد دختری آبرو بر باد رفته نیم نگاهی نیز برنمی‌گرداند. و چه بهتر از صدای ضجه‌ی نامجو و شعر حافظ. او بلند شد و ایستاد. و همین اواخر نمایشگاه عکس‌اش را هم برگزار کرد.

چهارم: ما باید تیزبین باشیم. در کشوری که تابو‌ها داغ‌اند، اگر به کسی ظلمی رفت داد بزنیم. اگر زمین افتاد دستش را بگیریم. بلندش کنیم. واقعیت را برای همه شفاف بگوییم. بی‌لکنت زبان بگوییم حق او بوده همچنان که حق همه‌ی اعضای خانواده‌ی شما نیز هست. اگر او قربانی است لگدی نزنیم و فرار نکنیم. چرا که امثال امیرابراهیمی در ایران زیادند. قربانیان دست‌ها و چشمان مردان محدود‌شده و حریص، که ساق پایی در خیابان کفافشان می‌دهد، چه برسد به بدن برهنه‌ی بازیگری!

پ.ن. این تنها یک گفتگوی دوستانه است. کسانی که دنبال بحث‌های بی‌نتیجه هستند خوشحال نباشند.


http://www.dreamlandblog.com/2007/07/02/p/04,03,06/