Send   Print

امروز برای اولین بار پوشال‌های کولر را عوض کردیم و با گرم شدن هوا کولر‌هایمان را روشن. زیر باد کولر که نشستم همان بوی آشنا را شنیدم. بوی پوشال‌های خیس خورده‌ی کولر. بوی امتحانات ثلث سوم. بوی تابستان. بوی ورق پاره‌های کتاب‌های درسی پاشیده شده کف حیاط مدرسه. بوی سه ماه تعطیلی. با خیال راحت عصر‌ها در حیاط دوچرخه‌بازی، صبح‌ها تا ظهر خوابیدن، رمان‌های ظهرهای تابستان، ژول‌ورن، ایزاک آسیموف، به من بگو چرا، بزرگ علوی، جمالزاده ...

دیگر خیلی وقت است سه ماه تعطیلی نداریم. اما می‌شود هنوز به یاد همان سال‌ها، تابستان‌های گرم و خاطره‌های نوجوانی را بو کشید.