January 12, 2007
یک جرعه

از طریق: ناشناخته‌ها

تمام دنیا تو را غمگین می‌خواد. نه، باور کن، بی اساس نمی‌گم، غمگین می‌خواهندت. چون این طوری دیگر وقت و انرژی‌ای برای فکر کردن نخواهی داشت. طمع کاران راست و چپ، می خواهند فکر نکنی. چون این طوری دیگر سوالی هم نخواهی کرد. این طوری، همیشه دوپاره خواهی بود، همیشه ناتوان در پذیرفتن خویشتن خواهی بود، ناتوان در دوست داشتن. واین گونه است که سرت می‌افتد پایین. آدم همیشه غمگین سری برافراشته ندارد. انگار شکل‌دهندگان جامعه همیشه محکوم به اندوه خواسته‌اندت. مجرم و گناه کار از بدو تولد.


پس، این هم یک جرعه به پاس شادمانی. به پاس جرقه‌های نور، در تاریک‌ ترین شب. شادمانی‌ای حتی اگر چند لحظه‌ای، اما مال خود خودت. که هیچ، هیچ، هیچ کس، نتواند بربایدش.


http://www.dreamlandblog.com/2007/01/12/p/11,28,01/