Send   Print


شب یلدا برای ایرانیان همیشه مبارک و همراه با شادمانی بوده است. آنهادرازترین شب سال را به گیسوی بلند یاری دست‌ نیافتنی و سیاهی بی‌انتهای این شب را، که سرانجام روی سحر را خواهد دید، به چشمان خمارش تشبیه کرده‌اند.

ایرانیان از زمان‌های کهن در چنین شبی گرد هم می‌نشینند و حکایت‌های شیرین را از زبان بزرگتر‌ها چندین‌‌باره می‌شنوند. این همیشه کرسی خانه‌ی مادربزرگ بوده که داستان‌های زیادی را در طول سال‌های عمر از زبان آنها شنیده است. بهترین راه فرار از سوز و سرمای زمستان همان اتاق تنگ و گرم مادربزرگ است با حکایت‌هایی که هیچ‌گاه کهنه نمی‌شوند. تا باد چنین باد.

پ.ن. انتظار زیادی دارم شاید، که درباره‌ی شب یلدا و چهارشنبه سوری و آنچه بیشتر به قبیله‌ی ما مربوط است حداقل چیزی بخوانیم در بلاگستان. بیشتر از هالویین و تنکس گیوینگ و هزار روز بی‌خاطره‌ی دیگر !