November 14, 2006
بابک بیات

از طریق: آلوچه خانم

وبلاگ شهر عزیز! کمی تکان بخور! امضا و راهپیمایی و غر زدن و قربان خودمان رفتن و بهم فحش دادن را لحظه‌ای، چند روزی بگذار و وجود داشته باش . بگذار صدای نفس کشیدنت را خودت لااقل بشنوی. بابک بیات به پول تو نیاز ندارد. تو به جمع شدن و سبک کردن بار گناهت محتاجی. شماره حساب درست کنیم و کمک کنیم. نه به بابک بیات، به فرهاد مهراد. به ویگن، به حسین پناهی. به فریدون فروغی. به حسین منزوی ... آخ که فرهاد مهراد ... فرهاد مهراد.... به خدا هر چه نداریم صنف سینه‌زن و عزادارمان خیلی وقت است که تکمیل شده. بیایید راهی بجوییم تا هر وقت لازم بود به جای چه‌کنم چه‌کنم کمک کنیم. بگذارید وبلاگ "باشد". خجالت هم نکشیم. کمک کنیم و بگوییم: من عضو وبلاگشهر به سهم خودم زهرمار تومان وظیفه انجام دادم. بی چشم و هم‌چشمی و ادا و اصول. گاهی پول جمع‌کردن هم لازم است. اما گمانم نه برای بابک بیات. که دو مرد هم ارتفاع خودش کافی است امروز.
نگران جمع شدن پول برای بابک بیات نباشید. آدمهای خوب در راهند. نگران سرگردانی خودمان باشیم این وقتها. خانواده بیات اگر همراهی بخواهند ما آماده باشیم.

سرزمین رویایی:
می‌دونین من برای چی کلن بلاگ می‌نویسم؟ چرا می‌نویسم؟ هدفم چیه؟ به چی می‌رسم؟ برای جواب این سوال باید بگم یه چیزی توی قلب من از کودکی بوده و هنوز هم کاملن حس‌اش می‌کنم و اون، اینه که نمی‌تونم چیزی رو ببینم، یا بشنوم و یا حس کنم اما بیانش نکنم. این بیان کردن باری رو از روی دوش وجدان من و روح و احساس من بر‌می‌داره. برای اینه که سرزمین رویایی نمی‌تونه آروم و ساکت باشه. ساکت که باشی می‌گندی مثل مرداب.


http://www.dreamlandblog.com/2006/11/14/p/02,37,15/