Send   Print

خیلی به من خوش گذشت. جای همه‌ی شما خالی بود. چند روزی که نفهمیدم چطور گذشت. نه خبری خوندم و نه آنلاین شدم. دلم برای بلاگستان هم تنگیده بود. حالا که فکر می‌کنم دلم برای همه‌ی اون لحظات تنگ شده. همه‌ی اون شب‌ها لب ساحل که مست می‌خوابیدیم روی شن‌ها و به ماه کامل نگاه می‌کردیم، اون همه دوری که زدیم تو دریاکنار و خزرشهر و خانه‌دریا و با بقیه‌ی ماشین‌ها مسابقه می‌دادیم، همه‌ی اون سردی ماسه‌ها زیر نور ماه و موج‌های بلندی که وقتی بهم می‌رسیدن مثل بچگی‌ها از روشون می‌پریدم.

صدای دریا شب‌ها چقدر ترسناک و آرامش‌بخش بود. چقدر کیف داد اون شبی‌ که آتش درست کردیم و چای رو کنار موج‌ها آخر شب خوردیم. چقدر اون حس عدم تعادل وقتی موج به پاهات می‌رسه و می‌خواد به دریا برگرده و زیر پات خالی می‌شه رو دوست داشتم. چقدر هوای گرم و شرجی شب‌ها رو وقتی می‌رفتیم بیرون و مثل سیلی می‌خورد توی صورتت دوست داشتم.

پ.ن. کلی عکس دارم که می‌گذارم تو فلیکر و بعدن آدرسشو می‌دم. یک سری هم می‌ذارم یه جای دیگه برای اون‌هایی که فلیکرشون فیلتره.
پ.ن.ن. مبارک باشه آزادی منصور اسانلو که کلی خوشحال شدم و تاسیس رادیو زمانه.
پ.ن.ن.ن. یه هفته من نبودم کلی خبرای جدید شده انگار. امروز مثل قحطی‌زده‌ها بلاگستان رو یه دور زدم ;)