Send   Print

نه ولی‌الله فیض نوری را می‌شناسم و نه دکتر جهانبگلو را. نه کتابی از جهانبگلو خوانده‌ام و نه حتا مقاله‌ای. اما هیچ کدام از اینها باعث نمی‌شود وقتی می‌توانم با ساده‌ترین روش برایشان قدمی بی‌ارزش بردارم امتناع کنم. حتا زمانی که برای گنجی لوگو و نامه درست کرده‌ بودیم شاید همه‌ی ما می‌دانستیم که دستور آزادی او با نامه‌های مجازی و لوگو‌های ما صادر نمی‌شود، اما به هر روی دلمان را خوش می‌کردیم و وجدان درد نداشتیم. گنجی هم شاید در متافیزیک انرژی مثبت این همه یاد نیک‌اش را در دنیای مجازی حس می‌کرد و بزرگوار بود که پس از آزادی از بلاگرها تشکر کرد.

اما عده‌ای خوب بلدند ساز مخالف بزنند. روی سخنم با آقای نقطه ته خط است. او به کسانی که این نامه را امضا کردند می‌گوید : این روشن‌گری نيست، فرصت‌طلبی و انفعال است. اما من در عجبم که کجای این کار فرصت طلبی است و انفعال؟ ساکت نشستن و با نگاه بی معنی دوستان را همراهی کردن انغعال است یا حداقل دوتا کلیک برای نشان دادن اینکه من هستم و من می‌فهمم چه می‌گذرد در این کشور؟

یا اینجا که می‌گوید:
من نمي‌خواهم كلاسي براي اين كار بگذارم، من هم رامين جهانبگلو را به عنوان نويسنده و روشن‌فكري دوست دارم ولي نمي‌خوام تظاهر كنم كه من هم مبارز(!) هستم، من نمي‌توانم هيچ قانوني را با چهار تا لينك و دو تا پتيشن امضا كردن و كمپين‌هاي مجازي عوض كنم، من چريك و مبارز نيستم.

فکر نکنم امضا کردن نامه‌ی مجازی و به قول ایشان 4 تا لینک انسان را چریک و مبارز کند. اتفاقن کسانی که چریک و مبارز هستند روشی دیگر دارند و راهی دیگر می‌روند. فریاد زدن هرچقدر کم صدا، هرچقدر از روی ترس و واهمه، هر چقدر گنگ و نامفهوم، هرچقدر آسان مثل 4 تا کلیک، هرچقدر با کلاس و رمانتیک از پشت مانیتور، بهتر است از سکوت کردن و دم فروبستن.

سولوژن: معترض‌های محافظه‌کار
پارسانوشت: حاشيه‌هاى موج‌سازى