Send   Print

گفت: تو مال من هستی.
گفتم: من مال خودم هستم و تو مال خودت.
گفت: نه! من متعلق به تو هستم.
گفتم: تو بانوی من! متعلق به خودت هستی نه کس دیگری.
گفت: مگر دلت نمی‌خواهد من مال تو باشم؟
گفتم: نه! دلم می‌خواهد آزاد باشی و رها.
گفت: و تو ؟
گفتم: من هم مرد خودم هستم، به کسی تعلق خاطر ندارم و خیلی‌ها را دوست دارم.
گفت: عجیبه ! تا حالا این حرف‌ها را از کسی نشنیده‌ام.
گفتم: اینطوری زندگی راحت‌تری دارم. آزادم و احساس می‌کنم انسان‌ها را آنگونه دوست دارم که هستند نه به‌ خاطر اینکه به من تعلق دارند.
گغت: تو آدم عجیب و غریبی هستی.
گفتم: فقط همین؟
گفت: یک پسری که نمی‌دونه دنبال چیه تو زندگی. برای اینکه به خودش خوش بگذرونه این حرف‌ها رو می‌زنه. یک آدم گیج و مبهم.
گفتم: به نظرت احترام می‌گذارم.