January 24, 2006
بهار که بیاید ...

بهار که بیاید. یاس های زرد و صورتی که جوانه بزنند تو می آیی. هفت سین را که پهن کنیم ماهی سفره دلتنگت خواهد بود تا تو را بر در ببیند. سبزه ها و مریم ها به زمین چشم خواهند داشت تا حضورت بهارشان باشد.
بهار که بیاید. قبل از آنکه اقاقیای کوچه غرق شکوفه شود تو خواهی رسید. قبل از آنکه بوی شکوفه ها در کوچه ی تنگمان همه را مست کند تو می آیی. قبل از آنکه با صدای پرستوها و گنجشک های شاد و خندان صبح بیدار شوم تو به خانه رسیده ای.
بهار که بیاید. آسمان گریه خواهد کرد و شیشه ی دلم را خواهد شست. ابرها سبک تر می غرند و چه رنگین کمانی زیبایی را با هم تماشا خواهیم کرد. تو آن روز که به خانه بیایی پیچک پیر دیوار حیاط، عاشقانه بر سینه ی آجرهای خسته خواهد پیچید.
بهار که بیاید. همه ی کوچه را آبپاشی خواهم کرد نه! همه ی خیابان ها را. می دانم بغض سنگین ابر کمکم خواهد کرد. بر سر و رویت سپند دود خواهم کرد و خنده ات را در خاطرم جاودانه به خاطر می سپارم.
در انتظار بهار خواهم ماند و در انتظار تو.

پ.ن. اکبر گنجی فروردین ماه به خانه باز خواهد گشت


http://www.dreamlandblog.com/2006/01/24/p/07,12,05/