Send   Print

برف نو ، برف نو ، سلام ، سلام !
بنشین ، خوش نشسته ای بر بام .

پاکی آورده ای _ ای امید سپید ! _
همه آلودگی ست این ایام .

راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری است می چکد در جام
اشک واری است می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام

شنبه چون جمعه ، پار چون پیرار ،
نقش هم رنگ می زند رسام .

مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که بر گسیخته دام !
ره به هموارجای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام !

تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام !

کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفته ایم از کام

خام سوزیم ، الغرض ، بدرود !
تو فرود آی ، برف تازه ، سلام !

احمد شاملو. 1338