Send   Print

شاید حق با حامد قدوسی باشد. اگر به واقع بلاگ ها را نگاه کنیم می توانیم نوعی روزمره گی را در آنها پیدا کنیم. بلاگستان ایرانی روزمره شده. عده ای خسته شده اند و دیگر نمی نویسند. عده ای دنبال کوچکترین بهانه اند برای ننوشتن. عده ای هم بنویسند و ننویسند فرقی ندارد.
ساده تر از آب راست می گوید در بلاگستان ایرانی گروهی می روند و گروهی دیگر می آیند. قرار نبوده از اول عده ای ثابت بلاگر باشند و عده ای دیگر خواننده. شاید این روزها، روزهای همین پوست انداختن بلاگستان است. خیلی ها ناامید شدند و آنچه می خواستند را در دنیای بلاگستان نیافتند و رفتند. خیلی ها هم با شور و شعف شروع کردند و بعد از مدتی خسته شدند و باز رفتند. انتخابات ریاست جمهوری اخیر هم برای بلاگستان مهمترین عامل یاس و ناامیدی بود. بلاگستانی که بیشترین حمایت را از معین می کرد ناگهان دید زیاد تاثیر عمیقی بر فضای جامعه ی ابرانی و تصمیم گیری هایشان ندارد.
حرف ساده تر از آب را قبول دارم که بلاگستان یک دایره ی باز است. نه تنها خود بلاگرها خواننده ی بلاگ های هم هستند، اشخاص عادی زیادی هم هستند که عادتشان خواندن بحث های بلاگستان فارسی است و آنها را دنبال می کنند. اما در همین زمینه باید حرف دوستی را قبول داشته باشیم که هفته ی پیش نوشت بلاگستان، دنیای نام هاست نه متن ها. یعنی عده ی زیادی از افراد مطلب شما را به صرف نام شما یا شخصیت حقیقی شما می خوانند، نه زیبایی صرف یک مطلب. حتمن دیده اید بلاگ های ساکت و خلوتی را که بسیار زیبا و بی مدعا می نویسند.
هفته ی پیش با خودم فکر می کردم من چقدر از روی سرزمین رویایی سود کردم و چقدر ضرر. روزی دو ساعت وقت را به خواندن بلاگ های دوستانم می گذرانم و ساعتی را شاید به نوشتن یک مطلب جدید. و از این وقتی که برای اینکارم صرف می کنم پولی دریافت نمی کنم. با خودم فکر می کردم اگر همین وقت را روی خواندن یک زبان خارجی دیگر مثل فرانسه می گذاشتم حتمن نفع بیشتری برایم داشت. اما وقتی به دوستانم در بلاگستان فکر می کنم و ای میل ها را می خوانم کمی از این فکرم پشیمان می شوم.
به هر حال روح و روان انسان در خط مستقیم سیر نمی کند. گاهی بالا می رود و گاهی پایین. گاهی پر است از انگیزه و گاهی خالی از هر امیدی. بلاگستان هم این روزها انگیزه ی خاصی ندارد. هست چون باید باشد. این روزها زیاد فضای بلاگستان خوش بینانه نیست. یا شاید من زیاد خوش بین نیستم. گرفتار روزمره گی شده ایم. قدرتی برای عملی کردن خواسته هایمان نداریم. فقط فریاد می زنیم. بلاگستان نه توجیه سود مالی برای ما دارد نه رسیدن به آرزوهایمان را آسان می کند. کاش حداقل می شد با توجه به وقتی که هر روز صرف می کنیم بلاگر بودنمان برایمان توجیه اقتصادی داشت.
عده ای که روزمره می نویسند همیشه حرف برای گفتن دارند. عده ای هم اگر ایران را سیل ببرد همچنان شعر و متن های از قبل آماده شان را می نویسند. عده ای هم مثل ما که سعی می کنند ژورنالیستی تر و با وسواس از بلاگشان به عنوان یک رسانه استفاده کنند آنقدر ناامیدند که به قول حامد قدوسی بر روی بلاگستان جز خاکستر رخوت چیزی نمی بینند. امیدوارم این دوران گذار زودتر طی شود و امیدی در دل ما زنده.

نيك‌‌آهنگ
پنج نكته ی ساده تر از آب
پاسخ علی رضا دوستدار
من و وبلاگ شهر
پارسا نوشت
بحث های رخوت در وبلاگ شهر