Send   Print

شعری از منوچهر آتشی می خوانم. عادت کرده ایم تا کسی را از دست ندهیم به سوی کتاب ها و یادواره ای برایش نرویم. هر کس را که از دست بدهیم برایمان عزیز می شود. یک باره. این سنت ایرانیان است. مرده پرستی !

آنانكه بی هراسی بی عشوه تنجشی از وحشت
به آشتی نشستند
با مرگ
آنانكه مرگ را خوابی دراز و بی رويا انگاشتند
آنان با مرگ بر غنيمت هستی
بيعت كردند
آنان طبيب پير اجل را پارنج هديه جان دادند
آنان از هول درد از خوف سيل گردنه خيزاب
از وحشت تلاطم آنان در كام كوسه سنگر كردند
آنان دلاوري را ستری
بر عورت سترونی از شور زندگی
بر عورت عقيمی از عشق
كه بی شكوهتر آفاق زيستن را
تنها رنگی
بهانه مايه ماندن می دارد می دارند
آنانكه مرگ را سپر درد مي كنند
آنانكه مرگ را
درمان زخم چركی ياس
آنانكه مرگ را رويايی
من
خار خشكبوته نام آنان را
آتشگران همت
هرگز نكرده ام

من
با تو ای كرانه پندارم ای منظر تماشا
ای سبز
من با تو
تا كرانه پندار تو
ره در گريوه
گردنه دره
در تنگه های واهمه
خواهم سپرد
من خوف مرگ را دم طاوس نر
من هول مرگ را
با تو
چتر ظريف
از تاب آفتاب هاويه
خواهم كرد
من با تو غرور را سپری
در هجوم مرگ
با تو خيال را آلاچيقی در تابستان فراغت خواهم كرد
با تو دلاوری را
من بادپاي تاختنی از هجوم خون
با تو تناوری را
در چارباد درد
من قايق رهايی
سوي جزيره های سلامت
و آرايش دوباره به پيكار درد
خواهم كرد
از انحنای دور
آنك
باران دير آمده
می بارد
و ساقه های نازك خود را
در شيب های سوخته می كارد
آنك زمين
ملول و مفكر
از خواب خشكسالی بر می خيزد
نبض هزار دانه پوسيده
از ترشك و پنيرك
آهنگ پر دوام روييدنی دوباره می انگيزد
آنك
باران
با آنكه دير آمده می بارد
ای خاك بكر
ای خاصه بهاره من
بايد كه گاو آهن را
از چوب های تازه بپردازيم
بايد كه گاو ها را فربه كنيم
بايد كه داس ها را
صيقل دهيم
بايد برای ساز چرخ چهاب ها
نت های تازه بنويسيم
بايد به بلبلان نخلستان
آهنگ های تازه بياموزيم
ما زنده ايم
من تو
ای خاك خوب من
ای تپه شقايق
ما نيستيم آنان
كه مرگ را رويايی
آنان كه مرگ را سپری
آنانكه مرگ را خوابی كردند

شعرهايی از منوچهر آتشی
شعر معاصر ايران هنوز جوان و سرگردان است
گفتگوی روزنامه شرق با منوچهر آتشی
گفتگوی روزنامه همشهری با منوچهر آتشی
گفتگوی روزنامه ايران با منوچهر آتشی
به ياد شاعر آتشی